English    Türkçe    فارسی   

2
945-994

  • جوهری داری ز انسان یا خری ** این عرضها که فنا شد چون بری‏ 945
  • این عرضهای نماز و روزه را ** چون که لا یبقی زمانین انتفی‏
  • نقل نتوان کرد مر اعراض را ** لیک از جوهر برند امراض را
  • تا مبدل گشت جوهر زین عرض ** چون ز پرهیزی که زایل شد مرض‏
  • گشت پرهیز عرض جوهر به جهد ** شد دهان تلخ از پرهیز شهد
  • از زراعت خاکها شد سنبله ** داروی مو کرد مو را سلسله‏ 950
  • آن نکاح زن عرض بد شد فنا ** جوهر فرزند حاصل شد ز ما
  • جفت کردن اسب و اشتر را عرض ** جوهر کره بزاییدن غرض‏
  • هست آن بستان نشاندن هم عرض ** گشت جوهر کشت بستان نک غرض‏
  • هم عرض دان کیمیا بردن بکار ** جوهری ز آن کیمیا گر شد بیار
  • صیقلی کردن عرض باشد شها ** زین عرض جوهر همی‏زاید صفا 955
  • پس مگو که من عملها کرده‏ام ** دخل آن اعراض را بنما مرم‏
  • این صفت کردن عرض باشد خمش ** سایه‏ی بز را پی قربان مکش‏
  • گفت شاها بی‏قنوط عقل نیست ** گر تو فرمایی عرض را نقل نیست‏
  • پادشاها جز که یاس بنده نیست ** گر عرض کان رفت باز آینده نیست‏
  • گر نبودی مر عرض را نقل و حشر ** فعل بودی باطل و اقوال فشر 960
  • این عرضها نقل شد لونی دگر ** حشر هر فانی بود کونی دگر
  • نقل هر چیزی بود هم لایقش ** لایق گله بود هم سایقش‏
  • وقت محشر هر عرض را صورتی است ** صورت هر یک عرض را نوبتی است‏
  • بنگر اندر خود نه تو بودی عرض ** جنبش جفتی و جفتی با غرض‏
  • بنگر اندر خانه و کاشانه‏ها ** در مهندس بود چون افسانه‏ها 965
  • آن فلان خانه که ما دیدیم خوش ** بود موزون صفه و سقف و درش‏
  • از مهندس آن عرض و اندیشه‏ها ** آلت آورد و ستون از بیشه‏ها
  • چیست اصل و مایه‏ی هر پیشه‏ای ** جز خیال و جز عرض و اندیشه‏ای‏
  • جمله اجزای جهان را بی‏غرض ** درنگر حاصل نشد جز از عرض‏
  • اول فکر آخر آمد در عمل ** بنیت عالم چنان دان در ازل‏ 970
  • میوه‏ها در فکر دل اول بود ** در عمل ظاهر به آخر می‏شود
  • چون عمل کردی شجر بنشاندی ** اندر آخر حرف اول خواندی‏
  • گر چه شاخ و برگ و بیخش اول است ** آن همه از بهر میوه مرسل است‏
  • پس سری که مغز آن افلاک بود ** اندر آخر خواجه‏ی لولاک بود
  • نقل اعراض است این بحث و مقال ** نقل اعراض است این شیر و شگال‏ 975
  • جمله عالم خود عرض بودند تا ** اندر این معنی بیامد هل أتی‏
  • این عرضها از چه زاید از صور ** وین صور هم از چه زاید از فکر
  • این جهان یک فکرت است از عقل کل ** عقل چون شاه است و صورتها رسل‏
  • عالم اول جهان امتحان ** عالم ثانی جزای این و آن‏
  • چاکرت شاها جنایت می‏کند ** آن عرض زنجیر و زندان می‏شود 980
  • بنده‏ات چون خدمت شایسته کرد ** آن عرض نه خلعتی شد در نبرد
  • این عرض با جوهر آن بیضه است و طیر ** این از آن و آن از این زاید به سیر
  • گفت شاهنشه چنین گیر المراد ** این عرضهای تو یک جوهر نزاد
  • گفت مخفی داشته ست آن را خرد ** تا بود غیب این جهان نیک و بد
  • ز انکه گر پیدا شدی اشکال فکر ** کافر و مومن نگفتی جز که ذکر 985
  • پس عیان بودی نه غیب ای شاه این ** نقش دین و کفر بودی بر جبین‏
  • کی درین عالم بت و بتگر بدی ** چون کسی را زهره‏ی تسخر بدی‏
  • پس قیامت بودی این دنیای ما ** در قیامت کی کند جرم و خطا
  • گفت شه پوشید حق پاداش بد ** لیک از عامه نه از خاصان خود
  • گر به دامی افکنم من یک امیر ** از امیران خفیه دارم نه از وزیر 990
  • حق به من بنمود پس پاداش کار ** وز صورهای عملها صد هزار
  • تو نشانی ده که من دانم تمام ** ماه را بر من نمی‏پوشد غمام‏
  • گفت پس از گفت من مقصود چیست ** چون تو می‏دانی که آن چه بود چیست‏
  • گفت شه حکمت در اظهار جهان ** آن که دانسته برون آید عیان‏