English    Türkçe    فارسی   

3
1073-1122

  • تو بدان غره مشو کش ساختی ** در دل خلقان هراس انداختی
  • صد چنین آری و هم رسوا شوی ** خوار گردی ضحکه‌ی غوغا شوی
  • همچو تو سالوس بسیاران بدند ** عاقبت در مصر ما رسوا شدند 1075
  • جواب موسی فرعون را در تهدیدی کی می‌کردش
  • گفت با امر حقم اشراک نیست ** گر بریزد خونم امرش باک نیست
  • راضیم من شاکرم من ای حریف ** این طرف رسوا و پیش حق شریف
  • پیش خلقان خوار و زار و ریش‌خند ** پیش حق محبوب و مطلوب و پسند
  • از سخن می‌گویم این ورنه خدا ** از سیه‌رویان کند فردا ترا
  • عزت آن اوست و آن بندگانش ** ز آدم و ابلیس بر می‌خوان نشانش 1080
  • شرح حق پایان ندارد همچو حق ** هین دهان بربند و برگردان ورق
  • پاسخ فرعون موسی را علیه السلام
  • گفت فرعونش ورق درحکم ماست ** دفتر و دیوان حکم این دم مراست
  • مر مرا بخریده‌اند اهل جهان ** از همه عاقلتری تو ای فلان
  • موسیا خود را خریدی هین برو ** خویشتن کم بین به خود غره مشو
  • جمع آرم ساحران دهر را ** تا که جهل تو نمایم شهر را 1085
  • این نخواهد شد بروزی و دو روز ** مهلتم ده تا چهل روز تموز
  • جواب موسی فرعون را
  • گفت موسی این مرا دستور نیست ** بنده‌ام امهال تو مامور نیست
  • گر تو چیری و مرا خود یار نیست ** بنده فرمانم بدانم کار نیست
  • می‌زنم با تو بجد تا زنده‌ام ** من چه کاره‌ی نصرتم من بنده‌ام
  • می‌زنم تا در رسد حکم خدا ** او کند هر خصم از خصمی جدا 1090
  • جواب فرعون موسی را و وحی آمدن موسی را علیه‌السلام
  • گفت نه نه مهلتم باید نهاد ** عشوه‌ها کم ده تو کم پیمای باد
  • حق تعالی وحی کردش در زمان ** مهلتش ده متسع مهراس از آن
  • این چهل روزش بده مهلت بطوع ** تا سگالد مکرها او نوع نوع
  • تا بکوشد او که نی من خفته‌ام ** تیز رو گو پیش ره بگرفته‌ام
  • حیله‌هاشان را همه برهم زنم ** و آنچ افزایند من بر کم زنم 1095
  • آب را آرند من آتش کنم ** نوش و خوش گیرند و من ناخوش کنم
  • مهر پیوندند و من ویران کنم ** آنک اندر وهم نارند آن کنم
  • تو مترس و مهلتش ده دم‌دراز ** گو سپه گرد آر و صد حیلت بساز
  • مهلت دادن موسی علیه‌السلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین
  • گفت امر آمد برو مهلت ترا ** من بجای خود شدم رستی ز ما
  • او همی‌شد و اژدها اندر عقب ** چون سگ صیاد دانا و محب 1100
  • چون سگ صیاد جنبان کرده دم ** سنگ را می‌کرد ریگ او زیر سم
  • سنگ و آهن را بدم در می‌کشید ** خرد می‌خایید آهن را پدید
  • در هوا می‌کرد خود بالای برج ** که هزیمت می‌شد از وی روم و گرج
  • کفک می‌انداخت چون اشتر ز کام ** قطره‌ای بر هر که زد می‌شد جذام
  • ژغژغ دندان او دل می‌شکست ** جان شیران سیه می‌شد ز دست 1105
  • چون به قوم خود رسید آن مجتبی ** شدق او بگرفت باز او شد عصا
  • تکیه بر وی کرد و می‌گفت ای عجب ** پیش ما خورشید و پیش خصم شب
  • ای عجب چون می‌نبیند این سپاه ** عالمی پر آفتاب چاشتگاه
  • چشم باز و گوش باز و این ذکا ** خیره‌ام در چشم‌بندی خدا
  • من ازیشان خیره ایشان هم ز من ** از بهاری خار ایشان من سمن 1110
  • پیششان بردم بسی جام رحیق ** سنگ شد آبش به پیش این فریق
  • دسته گل بستم و بردم به پیش ** هر گلی چون خار گشت و نوش نیش
  • آن نصیب جان بی‌خویشان بود ** چونک با خویش‌اند پیدا کی شود
  • خفته‌ی بیدار باید پیش ما ** تا به بیداری ببیند خوابها
  • دشمن این خواب خوش شد فکر خلق ** تا نخسپد فکرتش بستست حلق 1115
  • حیرتی باید که روبد فکر را ** خورده حیرت فکر را و ذکر را
  • هر که کاملتر بود او در هنر ** او بمعنی پس بصورت پیشتر
  • راجعون گفت و رجوع این سان بود ** که گله وا گردد و خانه رود
  • چونک واگردید گله از ورود ** پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود
  • پیش افتد آن بز لنگ پسین ** اضحک الرجعی وجوه العابسین 1120
  • از گزافه کی شدند این قوم لنگ ** فخر را دادند و بخریدند ننگ
  • پا شکسته می‌روند این قوم حج ** از حرج راهیست پنهان تا فرج