English    Türkçe    فارسی   

3
1091-1140

  • گفت نه نه مهلتم باید نهاد ** عشوه‌ها کم ده تو کم پیمای باد
  • حق تعالی وحی کردش در زمان ** مهلتش ده متسع مهراس از آن
  • این چهل روزش بده مهلت بطوع ** تا سگالد مکرها او نوع نوع
  • تا بکوشد او که نی من خفته‌ام ** تیز رو گو پیش ره بگرفته‌ام
  • حیله‌هاشان را همه برهم زنم ** و آنچ افزایند من بر کم زنم 1095
  • آب را آرند من آتش کنم ** نوش و خوش گیرند و من ناخوش کنم
  • مهر پیوندند و من ویران کنم ** آنک اندر وهم نارند آن کنم
  • تو مترس و مهلتش ده دم‌دراز ** گو سپه گرد آر و صد حیلت بساز
  • مهلت دادن موسی علیه‌السلام فرعون را تا ساحران را جمع کند از مداین
  • گفت امر آمد برو مهلت ترا ** من بجای خود شدم رستی ز ما
  • او همی‌شد و اژدها اندر عقب ** چون سگ صیاد دانا و محب 1100
  • چون سگ صیاد جنبان کرده دم ** سنگ را می‌کرد ریگ او زیر سم
  • سنگ و آهن را بدم در می‌کشید ** خرد می‌خایید آهن را پدید
  • در هوا می‌کرد خود بالای برج ** که هزیمت می‌شد از وی روم و گرج
  • کفک می‌انداخت چون اشتر ز کام ** قطره‌ای بر هر که زد می‌شد جذام
  • ژغژغ دندان او دل می‌شکست ** جان شیران سیه می‌شد ز دست 1105
  • چون به قوم خود رسید آن مجتبی ** شدق او بگرفت باز او شد عصا
  • تکیه بر وی کرد و می‌گفت ای عجب ** پیش ما خورشید و پیش خصم شب
  • ای عجب چون می‌نبیند این سپاه ** عالمی پر آفتاب چاشتگاه
  • چشم باز و گوش باز و این ذکا ** خیره‌ام در چشم‌بندی خدا
  • من ازیشان خیره ایشان هم ز من ** از بهاری خار ایشان من سمن 1110
  • پیششان بردم بسی جام رحیق ** سنگ شد آبش به پیش این فریق
  • دسته گل بستم و بردم به پیش ** هر گلی چون خار گشت و نوش نیش
  • آن نصیب جان بی‌خویشان بود ** چونک با خویش‌اند پیدا کی شود
  • خفته‌ی بیدار باید پیش ما ** تا به بیداری ببیند خوابها
  • دشمن این خواب خوش شد فکر خلق ** تا نخسپد فکرتش بستست حلق 1115
  • حیرتی باید که روبد فکر را ** خورده حیرت فکر را و ذکر را
  • هر که کاملتر بود او در هنر ** او بمعنی پس بصورت پیشتر
  • راجعون گفت و رجوع این سان بود ** که گله وا گردد و خانه رود
  • چونک واگردید گله از ورود ** پس فتد آن بز که پیش آهنگ بود
  • پیش افتد آن بز لنگ پسین ** اضحک الرجعی وجوه العابسین 1120
  • از گزافه کی شدند این قوم لنگ ** فخر را دادند و بخریدند ننگ
  • پا شکسته می‌روند این قوم حج ** از حرج راهیست پنهان تا فرج
  • دل ز دانشها بشستند این فریق ** زانک این دانش نداند آن طریق
  • دانشی باید که اصلش زان سرست ** زانک هر فرعی به اصلش رهبرست
  • هر پری بر عرض دریا کی پرد ** تا لدن علم لدنی می‌برد 1125
  • پس چرا علمی بیاموزی به مرد ** کش بباید سینه را زان پاک کرد
  • پس مجو پیشی ازین سر لنگ باش ** وقت وا گشتن تو پیش آهنگ باش
  • آخرون السابقون باش ای ظریف ** بر شجر سابق بود میوه‌ی طریف
  • گرچه میوه آخر آید در وجود ** اولست او زانک او مقصود بود
  • چون ملایک گوی لا علم لنا ** تا بگیرد دست تو علمتنا 1130
  • گر درین مکتب ندانی تو هجا ** همچو احمد پری از نور حجی
  • گر نباشی نامدار اندر بلاد ** گم نه‌ای الله اعلم بالعباد
  • اندر آن ویران که آن معروف نیست ** از برای حفظ گنجینه‌ی زریست
  • موضع معروف کی بنهند گنج ** زین قبل آمد فرج در زیر رنج
  • خاطر آرد بس شکال اینجا ولیک ** بسکلد اشکال را استور نیک 1135
  • هست عشقش آتشی اشکال‌سوز ** هر خیالی را بروبد نور روز
  • هم از آن سو جو جواب ای مرتضا ** کین سال آمد از آن سو مر ترا
  • گوشه‌ی بی گوشه‌ی دل شه‌رهیست ** تاب لا شرقی و لا غرب از مهیست
  • تو ازین سو و از آن سو چون گدا ** ای که معنی چه می‌جویی صدا
  • هم از آن سو جو که وقت درد تو ** می‌شوی در ذکر یا ربی دوتو 1140