English    Türkçe    فارسی   

3
1140-1189

  • هم از آن سو جو که وقت درد تو ** می‌شوی در ذکر یا ربی دوتو 1140
  • وقت درد و مرگ آن سو می‌نمی ** چونک دردت رفت چونی اعجمی
  • وقت محنت گشته‌ای الله گو ** چونک محنت رفت گویی راه کو
  • این از آن آمد که حق را بی گمان ** هر که بشناسد بود دایم بر آن
  • وانک در عقل و گمان هستش حجاب ** گاه پوشیدست و گه بدریده جیب
  • عقل جزوی گاه چیره گه نگون ** عقل کلی آمن از ریب المنون 1145
  • عقل بفروش و هنر حیرت بخر ** رو به خواری نه بخارا ای پسر
  • ما چه خود را در سخن آغشته‌ایم ** کز حکایت ما حکایت گشته‌ایم
  • من عدم و افسانه گردم در حنین ** تا تقلب یابم اندر ساجدین
  • این حکایت نیست پیش مرد کار ** وصف حالست و حضور یار غار
  • آن اساطیر اولین که گفت عاق ** حرف قرآن را بد آثار نفاق 1150
  • لامکانی که درو نور خداست ** ماضی و مستقبل و حال از کجاست
  • ماضی و مستقبلش نسبت به تست ** هر دو یک چیزند پنداری که دوست
  • یک تنی او را پدر ما را پسر ** بام زیر زید و بر عمرو آن زبر
  • نسبت زیر و زبر شد زان دو کس ** سقف سوی خویش یک چیزست بس
  • نیست مثل آن مثالست این سخن ** قاصر از معنی نو حرف کهن 1155
  • چون لب جو نیست مشکا لب ببند ** بی لب و ساحل بدست این بحر قند
  • فرستادن فرعون به مداین در طلب ساحران
  • چونک موسی بازگشت و او بماند ** اهل رای و مشورت را پیش خواند
  • آنچنان دیدند کز اطراف مصر ** جمع آردشان شه و صراف مصر
  • او بسی مردم فرستاد آن زمان ** هر نواحی بهر جمع جادوان
  • هر طرف که ساحری بد نامدار ** کرد پران سوی او ده پیک کار 1160
  • دو جوان بودند ساحر مشتهر ** سحر ایشان در دل مه مستمر
  • شیر دوشیده ز مه فاش آشکار ** در سفرها رفته بر خمی سوار
  • شکل کرباسی نموده ماهتاب ** آن بپیموده فروشیده شتاب
  • سیم برده مشتری آگه شده ** دست از حسرت به رخها بر زده
  • صد هزاران همچنین در جادوی ** بوده منشی و نبوده چون روی 1165
  • چون بدیشان آمد آن پیغام شاه ** کز شما شاهست اکنون چاره‌خواه
  • از پی آنک دو درویش آمدند ** بر شه و بر قصر او موکب زدند
  • نیست با ایشان بغیر یک عصا ** که همی‌گردد به امرش اژدها
  • شاه و لشکر جمله بیچاره شدند ** زین دو کس جمله به افغان آمدند
  • چاره‌ای می‌باید اندر ساحری ** تا بود که زین دو ساحر جان بری 1170
  • آن دو ساحر را چو این پیغام داد ** ترس و مهری در دل هر دو فتاد
  • عرق جنسیت چو جنبیدن گرفت ** سر به زانو بر نهادند از شگفت
  • چون دبیرستان صوفی زانوست ** حل مشکل را دو زانو جادوست
  • خواندن آن دو ساحر پدر را از گور و پرسیدن از روان پدر حقیقت موسی علیه السلام
  • بعد از آن گفتند ای مادر بیا ** گور بابا کو تو ما را ره نما
  • بردشان بر گور او بنمود راه ** پس سه‌روزه داشتند از بهر شاه 1175
  • بعد از آن گفتند ای بابا به ما ** شاه پیغامی فرستاد از وجا
  • که دو مرد او را به تنگ آورده‌اند ** آب رویش پیش لشکر برده‌اند
  • نیست با ایشان سلاح و لشکری ** جز عصا و در عصا شور و شری
  • تو جهان راستان در رفته‌ای ** گرچه در صورت به خاکی خفته‌ای
  • آن اگر سحرست ما را ده خبر ** ور خدایی باشد ای جان پدر 1180
  • هم خبر ده تا که ما سجده کنیم ** خویشتن بر کیمیایی بر زنیم
  • ناامیدانیم و اومیدی رسید ** راندگانیم و کرم ما را کشید
  • جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود
  • گفتشان در خواب کای اولاد من ** نیست ممکن ظاهر این را دم زدن
  • فاش و مطلق گفتنم دستور نیست ** لیک راز از پیش چشمم دور نیست
  • لیک بنمایم نشانی با شما ** تا شود پیدا شما را این خفا 1185
  • نور چشمانم چو آنجا گه روید ** از مقام خفتنش آگه شوید
  • آن زمان که خفته باشد آن حکیم ** آن عصا را قصد کن بگذار بیم
  • گر بدزدی و توانی ساحرست ** چاره‌ی ساحر بر تو حاضرست
  • ور نتانی هان و هان آن ایزدیست ** او رسول ذوالجلال و مهتدیست