English    Türkçe    فارسی   

3
1177-1226

  • که دو مرد او را به تنگ آورده‌اند ** آب رویش پیش لشکر برده‌اند
  • نیست با ایشان سلاح و لشکری ** جز عصا و در عصا شور و شری
  • تو جهان راستان در رفته‌ای ** گرچه در صورت به خاکی خفته‌ای
  • آن اگر سحرست ما را ده خبر ** ور خدایی باشد ای جان پدر 1180
  • هم خبر ده تا که ما سجده کنیم ** خویشتن بر کیمیایی بر زنیم
  • ناامیدانیم و اومیدی رسید ** راندگانیم و کرم ما را کشید
  • جواب گفتن ساحر مرده با فرزندان خود
  • گفتشان در خواب کای اولاد من ** نیست ممکن ظاهر این را دم زدن
  • فاش و مطلق گفتنم دستور نیست ** لیک راز از پیش چشمم دور نیست
  • لیک بنمایم نشانی با شما ** تا شود پیدا شما را این خفا 1185
  • نور چشمانم چو آنجا گه روید ** از مقام خفتنش آگه شوید
  • آن زمان که خفته باشد آن حکیم ** آن عصا را قصد کن بگذار بیم
  • گر بدزدی و توانی ساحرست ** چاره‌ی ساحر بر تو حاضرست
  • ور نتانی هان و هان آن ایزدیست ** او رسول ذوالجلال و مهتدیست
  • گر جهان فرعون گیرد شرق و غرب ** سرنگون آید خدا آنگاه حرب 1190
  • این نشان راست دادم جان باب ** بر نویس الله اعلم بالصواب
  • جان بابا چون بخسپد ساحری ** سحر و مکرش را نباشد رهبری
  • چونک چوپان خفت گرگ آمن شود ** چونک خفت آن جهد او ساکن شود
  • لیک حیوانی که چوپانش خداست ** گرگ را آنجا امید و ره کجاست
  • جادوی که حق کند حقست و راست ** جادوی خواندن مر آن حق را خطاست 1195
  • جان بابا این نشان قاطعست ** گر بمیرد نیز حقش رافعست
  • تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی و وفات مصطفی را علیه السلام نمودن بخواب موسی و قاصدان تغییر قرآن را با آن دو ساحر بچه کی قصد بردن عصا کردند چو موسی را خفته یافتند
  • مصطفی را وعده کرد الطاف حق ** گر بمیری تو نمیرد این سبق
  • من کتاب و معجزه‌ت را رافعم ** بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم
  • من ترا اندر دو عالم حافظم ** طاعنان را از حدیثت رافضم
  • کس نتاند بیش و کم کردن درو ** تو به از من حافظی دیگر مجو 1200
  • رونقت را روز روز افزون کنم ** نام تو بر زر و بر نقره زنم
  • منبر و محراب سازم بهر تو ** در محبت قهر من شد قهر تو
  • نام تو از ترس پنهان می‌گوند ** چون نماز آرند پنهان می‌شوند
  • از هراس وترس کفار لعین ** دینت پنهان می‌شود زیر زمین
  • من مناره پر کنم آفاق را ** کور گردانم دو چشم عاق را 1205
  • چاکرانت شهرها گیرند و جاه ** دین تو گیرد ز ماهی تا به ماه
  • تا قیامت باقیش داریم ما ** تو مترس از نسخ دین ای مصطفی
  • ای رسول ما تو جادو نیستی ** صادقی هم‌خرقه‌ی موسیستی
  • هست قرآن مر تو را همچون عصا ** کفرها را در کشد چون اژدها
  • تو اگر در زیر خاکی خفته‌ای ** چون عصایش دان تو آنچ گفته‌ای 1210
  • قاصدان را بر عصایش دست نی ** تو بخسپ ای شه مبارک خفتنی
  • تن بخفته نور تو بر آسمان ** بهر پیکار تو زه کرده کمان
  • فلسفی و آنچ پوزش می‌کند ** قوس نورت تیردوزش می‌کند
  • آنچنان کرد و از آن افزون که گفت ** او بخفت و بخت و اقبالش نخفت
  • جان بابا چونک ساحر خواب شد ** کار او بی رونق و بی‌تاب شد 1215
  • هر دو بوسیدند گورش را و تفت ** تا بمصر از بهر آن پیگار زفت
  • چون به مصر از بهر آن کار آمدند ** طالب موسی و خانه‌ی او شدند
  • اتفاق افتاد کان روز ورود ** موسی اندر زیر نخلی خفته بود
  • پس نشان دادندشان مردم بدو ** که برو آن سوی نخلستان بجو
  • چون بیامد دید در خرمابنان ** خفته‌ای که بود بیدار جهان 1220
  • بهر نازش بسته او دو چشم سر ** عرش و فرشش جمله در زیر نظر
  • ای بسا بیدارچشم و خفته‌دل ** خود چه بیند دید اهل آب و گل
  • آنک دل بیدار دارد چشم سر ** گر بخسپد بر گشاید صد بصر
  • گر تو اهل دل نه‌ای بیدار باش ** طالب دل باش و در پیکار باش
  • ور دلت بیدار شد می‌خسپ خوش ** نیست غایب ناظرت از هفت و شش 1225
  • گفت پیغامبر که خسپد چشم من ** لیک کی خسپد دلم اندر وسن