English    Türkçe    فارسی   

3
1194-1243

  • لیک حیوانی که چوپانش خداست ** گرگ را آنجا امید و ره کجاست
  • جادوی که حق کند حقست و راست ** جادوی خواندن مر آن حق را خطاست 1195
  • جان بابا این نشان قاطعست ** گر بمیرد نیز حقش رافعست
  • تشبیه کردن قرآن مجید را به عصای موسی و وفات مصطفی را علیه السلام نمودن بخواب موسی و قاصدان تغییر قرآن را با آن دو ساحر بچه کی قصد بردن عصا کردند چو موسی را خفته یافتند
  • مصطفی را وعده کرد الطاف حق ** گر بمیری تو نمیرد این سبق
  • من کتاب و معجزه‌ت را رافعم ** بیش و کم‌کن را ز قرآن مانعم
  • من ترا اندر دو عالم حافظم ** طاعنان را از حدیثت رافضم
  • کس نتاند بیش و کم کردن درو ** تو به از من حافظی دیگر مجو 1200
  • رونقت را روز روز افزون کنم ** نام تو بر زر و بر نقره زنم
  • منبر و محراب سازم بهر تو ** در محبت قهر من شد قهر تو
  • نام تو از ترس پنهان می‌گوند ** چون نماز آرند پنهان می‌شوند
  • از هراس وترس کفار لعین ** دینت پنهان می‌شود زیر زمین
  • من مناره پر کنم آفاق را ** کور گردانم دو چشم عاق را 1205
  • چاکرانت شهرها گیرند و جاه ** دین تو گیرد ز ماهی تا به ماه
  • تا قیامت باقیش داریم ما ** تو مترس از نسخ دین ای مصطفی
  • ای رسول ما تو جادو نیستی ** صادقی هم‌خرقه‌ی موسیستی
  • هست قرآن مر تو را همچون عصا ** کفرها را در کشد چون اژدها
  • تو اگر در زیر خاکی خفته‌ای ** چون عصایش دان تو آنچ گفته‌ای 1210
  • قاصدان را بر عصایش دست نی ** تو بخسپ ای شه مبارک خفتنی
  • تن بخفته نور تو بر آسمان ** بهر پیکار تو زه کرده کمان
  • فلسفی و آنچ پوزش می‌کند ** قوس نورت تیردوزش می‌کند
  • آنچنان کرد و از آن افزون که گفت ** او بخفت و بخت و اقبالش نخفت
  • جان بابا چونک ساحر خواب شد ** کار او بی رونق و بی‌تاب شد 1215
  • هر دو بوسیدند گورش را و تفت ** تا بمصر از بهر آن پیگار زفت
  • چون به مصر از بهر آن کار آمدند ** طالب موسی و خانه‌ی او شدند
  • اتفاق افتاد کان روز ورود ** موسی اندر زیر نخلی خفته بود
  • پس نشان دادندشان مردم بدو ** که برو آن سوی نخلستان بجو
  • چون بیامد دید در خرمابنان ** خفته‌ای که بود بیدار جهان 1220
  • بهر نازش بسته او دو چشم سر ** عرش و فرشش جمله در زیر نظر
  • ای بسا بیدارچشم و خفته‌دل ** خود چه بیند دید اهل آب و گل
  • آنک دل بیدار دارد چشم سر ** گر بخسپد بر گشاید صد بصر
  • گر تو اهل دل نه‌ای بیدار باش ** طالب دل باش و در پیکار باش
  • ور دلت بیدار شد می‌خسپ خوش ** نیست غایب ناظرت از هفت و شش 1225
  • گفت پیغامبر که خسپد چشم من ** لیک کی خسپد دلم اندر وسن
  • شاه بیدارست حارس خفته گیر ** جان فدای خفتگان دل‌بصیر
  • وصف بیداری دل ای معنوی ** در نگنجد در هزاران مثنوی
  • چون بدیدندش که خفتست او دراز ** بهر دزدی عصا کردند ساز
  • ساحران قصد عصا کردند زود ** کز پسش باید شدن وانگه ربود 1230
  • اندکی چون پیشتر کردند ساز ** اندر آمد آن عصا در اهتزاز
  • آنچنان بر خود بلرزید آن عصا ** کان دو بر جا خشک گشتند از وجا
  • بعد از آن شد اژدها و حمله کرد ** هر دوان بگریختند و روی‌زرد
  • رو در افتادن گرفتند از نهیب ** غلط غلطان منهزم در هر نشیب
  • پس یقینشان شد که هست از آسمان ** زانک می‌دیدند حد ساحران 1235
  • بعد از آن اطلاق و تبشان شد پدید ** کارشان تا نزع و جان کندن رسید
  • پس فرستادند مردی در زمان ** سوی موسی از برای عذر آن
  • کامتحان کردیم و ما را کی رسد ** امتحان تو اگر نبود حسد
  • مجرم شاهیم ما را عفو خواه ** ای تو خاص الخاص درگاه اله
  • عفو کرد و در زمان نیکو شدند ** پیش موسی بر زمین سر می‌زدند 1240
  • گفت موسی عفو کردم ای کرام ** گشت بر دوزخ تن و جانتان حرام
  • من شما را خود ندیدم ای دو یار ** اعجمی سازید خود را ز اعتذار
  • همچنان بیگانه‌شکل و آشنا ** در نبرد آیید بهر پادشا