English    Türkçe    فارسی   

3
1424-1473

  • گر بخواهد مرگ هم شیرین شود ** خار و نشتر نرگس و نسرین شود
  • آنک او موقوف حالست آدمیست ** کو بحال افزون و گاهی در کمیست 1425
  • صوفی ابن الوقت باشد در منال ** لیک صافی فارغست از وقت و حال
  • حالها موقوف عزم و رای او ** زنده از نفخ مسیح‌آسای او
  • عاشق حالی نه عاشق بر منی ** بر امید حال بر من می‌تنی
  • آنک یک دم کم دمی کامل بود ** نیست معبود خلیل آفل بود
  • وانک آفل باشد و گه آن و این ** نیست دلبر لا احب افلین 1430
  • آنک او گاهی خوش و گه ناخوشست ** یک زمانی آب و یک دم آتشست
  • برج مه باشد ولیکن ماه نه ** نقش بت باشد ولی آگاه نه
  • هست صوفی صفاجو ابن وقت ** وقت را همچون پدر بگرفته سخت
  • هست صافی غرق عشق ذوالجلال ** ابن کس نه فارغ از اوقات و حال
  • غرقه‌ی نوری که او لم یولدست ** لم یلد لم یولد آن ایزدست 1435
  • رو چنین عشقی بجو گر زنده‌ای ** ورنه وقت مختلف را بنده‌ای
  • منگر اندر نقش زشت و خوب خویش ** بنگر اندر عشق و در مطلوب خویش
  • منگر آنک تو حقیری یا ضعیف ** بنگر اندر همت خود ای شریف
  • تو به هر حالی که باشی می‌طلب ** آب می‌جو دایما ای خشک‌لب
  • کان لب خشکت گواهی می‌دهد ** کو بخر بر سر منبع رسد 1440
  • خشکی لب هست پیغامی ز آب ** که بمات آرد یقین این اضطراب
  • کین طلب‌کاری مبارک جنبشیست ** این طلب در راه حق مانع کشیست
  • این طلب مفتاح مطلوبات تست ** این سپاه و نصرت رایات تست
  • این طلب همچون خروسی در صیاح ** می‌زند نعره که می‌آید صباح
  • گرچه آلت نیستت تو می‌طلب ** نیست آلت حاجت اندر راه رب 1445
  • هر که را بینی طلب‌کار ای پسر ** یار او شو پیش او انداز سر
  • کز جوار طالبان طالب شوی ** وز ظلال غالبان غالب شوی
  • گر یکی موری سلیمانی بجست ** منگر اندر جستن او سست سست
  • هرچه داری تو ز مال و پیشه‌ای ** نه طلب بود اول و اندیشه‌ای
  • حکایت آن شخص کی در عهد داود شب و روز دعا می‌کرد کی مرا روزی حلال ده بی رنج
  • آن یکی در عهد داوود نبی ** نزد هر دانا و پیش هر غبی 1450
  • این دعا می‌کرد دایم کای خدا ** ثروتی بی رنج روزی کن مرا
  • چون مرا تو آفریدی کاهلی ** زخم‌خواری سست‌جنبی منبلی
  • بر خران پشت‌ریش بی‌مراد ** بار اسپان و استران نتوان نهاد
  • کاهلم چون آفریدی ای ملی ** روزیم ده هم ز راه کاهلی
  • کاهلم من سایه‌ی خسپم در وجود ** خفتم اندر سایه‌ی این فضل و جود 1455
  • کاهلان و سایه‌خسپان را مگر ** روزیی بنوشته‌ای نوعی دگر
  • هر که را پایست جوید روزیی ** هر که را پا نیست کن دلسوزیی
  • رزق را می‌ران به سوی آن حزین ** ابر را باران به سوی هر زمین
  • چون زمین را پا نباشد جود تو ** ابر را راند به سوی او دوتو
  • طفل را چون پا نباشد مادرش ** آید و ریزد وظیفه بر سرش 1460
  • روزیی خواهم بناگه بی تعب ** که ندارم من ز کوشش جز طلب
  • مدت بسیار می‌کرد این دعا ** روز تا شب شب همه شب تا ضحی
  • خلق می‌خندید بر گفتار او ** بر طمع‌خامی و بر بیگار او
  • که چه می‌گوید عجب این سست‌ریش ** یا کسی دادست بنگ بیهشیش
  • راه روزی کسب و رنجست و تعب ** هر کسی را پیشه‌ای داد و طلب 1465
  • اطلبوا الارزاق فی اسبابها ** ادخلو الاوطان من ابوابها
  • شاه و سلطان و رسول حق کنون ** هست داود نبی ذو فنون
  • با چنان عزی و نازی کاندروست ** که گزیدستش عنایتهای دوست
  • معجزاتش بی شمار و بی عدد ** موج بخشایش مدد اندر مدد
  • هیچ کس را خود ز آدم تا کنون ** کی بدست آواز صد چون ارغنون 1470
  • که بهر وعظی بمیراند دویست ** آدمی را صوت خوبش کرد نیست
  • شیر و آهو جمع گردد آن زمان ** سوی تذکیرش مغفل این از آن
  • کوه و مرغان هم‌رسایل با دمش ** هردو اندر وقت دعوت محرمش