English    Türkçe    فارسی   

3
1468-1517

  • با چنان عزی و نازی کاندروست ** که گزیدستش عنایتهای دوست
  • معجزاتش بی شمار و بی عدد ** موج بخشایش مدد اندر مدد
  • هیچ کس را خود ز آدم تا کنون ** کی بدست آواز صد چون ارغنون 1470
  • که بهر وعظی بمیراند دویست ** آدمی را صوت خوبش کرد نیست
  • شیر و آهو جمع گردد آن زمان ** سوی تذکیرش مغفل این از آن
  • کوه و مرغان هم‌رسایل با دمش ** هردو اندر وقت دعوت محرمش
  • این و صد چندین مرورا معجزات ** نور رویش بی جهان و در جهات
  • با همه تمکین خدا روزی او ** کرده باشد بسته اندر جست و جو 1475
  • بی زره‌بافی و رنجی روزیش ** می‌نیاید با همه پیروزیش
  • این چنین مخذول واپس مانده‌ای ** خانه کنده دون و گردون‌رانده‌ای
  • این چنین مدبر همی خواهد که زود ** بی تجارت پر کند دامن ز سود
  • این چنین گیجی بیامد در میان ** که بر آیم بر فلک بی نردبان
  • این همی‌گفتش بتسخر رو بگیر ** که رسیدت روزی و آمد بشیر 1480
  • و آن همی خندید ما را هم بده ** زانچ یابی هدیه‌ای سالار ده
  • او ازین تشنیع مردم وین فسوس ** کم نمی‌کرد از دعا و چاپلوس
  • تا که شد در شهر معروف و شهیر ** کو ز انبان تهی جوید پنیر
  • شد مثل در خام‌طبعی آن گدا ** او ازین خواهش نمی‌آمد جدا
  • دویدن گاو در خانه‌ی آن دعا کننده بالحاح قال النبی صلی الله علیه وسلم ان الله یحب الملحین فی الدعا زیرا عین خواست از حق تعالی و الحاح خواهنده را به است از آنچ می‌خواهد آن را ازو
  • تا که روزی ناگهان در چاشتگاه ** این دعا می‌کرد با زاری و آه 1485
  • ناگهان در خانه‌اش گاوی دوید ** شاخ زد بشکست دربند و کلید
  • گاو گستاخ اندر آن خانه بجست ** مرد در جست و قوایمهاش بست
  • پس گلوی گاو ببرید آن زمان ** بی توقف بی تامل بی امان
  • چون سرش ببرید شد سوی قصاب ** تا اهابش بر کند در دم شتاب
  • عذر گفتن نظم کننده و مدد خواستن
  • ای تقاضاگر درون همچون جنین ** چون تقاضا می‌کنی اتمام این 1490
  • سهل گردان ره نما توفیق ده ** یا تقاضا را بهل بر ما منه
  • چون ز مفلس زر تقاضا می‌کنی ** زر ببخشش در سر ای شاه غنی
  • بی تو نظم و قافیه شام و سحر ** زهره کی دارد که آید در نظر
  • نظم و تجنیس و قوافی ای علیم ** بنده‌ی امر توند از ترس و بیم
  • چون مسبح کرده‌ای هر چیز را ** ذات بی تمییز و با تمییز را 1495
  • هر یکی تسبیح بر نوعی دگر ** گوید و از حال آن این بی‌خبر
  • آدمی منکر ز تسبیح جماد ** و آن جماد اندر عبادت اوستاد
  • بلک هفتاد و دو ملت هر یکی ** بی‌خبر از یکدگر واندر شکی
  • چون دو ناطق را ز حال همدگر ** نیست آگه چون بود دیوار و در
  • چون من از تسبیح ناطق غافلم ** چون بداند سبحه‌ی صامت دلم 1500
  • هست سنی را یکی تسبیح خاص ** هست جبری را ضد آن در مناص
  • سنی از تسبیح جبری بی‌خبر ** جبری از تسبیح سنی بی اثر
  • این همی‌گوید که آن ضالست و گم ** بی‌خبر از حال او وز امر قم
  • و آن همی گوید که این را چه خبر ** جنگشان افکند یزدان از قدر
  • گوهر هر یک هویدا می‌کند ** جنس از ناجنس پیدا می‌کند 1505
  • قهر را از لطف داند هر کسی ** خواه دانا خواه نادان یا خسی
  • لیک لطفی قهر در پنهان شده ** یا که قهری در دل لطف آمده
  • کم کسی داند مگر ربانیی ** کش بود در دل محک جانیی
  • باقیان زین دو گمانی می‌برند ** سوی لانه‌ی خود به یک پر می‌پرند
  • بیان آنک علم را دو پرست و گمان را یک پرست ناقص آمد ظن به پرواز ابترست مثال ظن و یقین در علم
  • علم را دو پر گمان را یک پرست ** ناقص آمد ظن به پرواز ابترست 1510
  • مرغ یک‌پر زود افتد سرنگون ** باز بر پرد دو گامی یا فزون
  • افت خیزان می‌رود مرغ گمان ** با یکی پر بر امید آشیان
  • چون ز ظن وا رست علمش رو نمود ** شد دو پر آن مرغ یک‌پر پر گشود
  • بعد از آن یمشی سویا مستقیم ** نه علی وجهه مکبا او سقیم
  • با دو پر بر می‌پرد چون جبرئیل ** بی گمان و بی مگر بی قال و قیل 1515
  • گر همه عالم بگویندش توی ** بر ره یزدان و دین مستوی
  • او نگردد گرم‌تر از گفتشان ** جان طاق او نگردد جفتشان