English    Türkçe    فارسی   

3
184-233

  • از دهانی که نکردستی گناه ** و آن دهان غیر باشد عذر خواه
  • یا دهان خویشتن را پاک کن ** روح خود را چابک و چالاک کن 185
  • ذکر حق پاکست چون پاکی رسید ** رخت بر بندد برون آید پلید
  • می‌گریزد ضدها از ضدها ** شب گریزد چون بر افروزد ضیا
  • چون در آید نام پاک اندر دهان ** نه پلیدی ماند و نه اندهان
  • بیان آنک الله گفتن نیازمند عین لبیک گفتن حق است
  • آن یکی الله می‌گفتی شبی ** تا که شیرین می‌شد از ذکرش لبی
  • گفت شیطان آخر ای بسیارگو ** این همه الله را لبیک کو 190
  • می‌نیاید یک جواب از پیش تخت ** چند الله می‌زنی با روی سخت
  • او شکسته‌دل شد و بنهاد سر ** دید در خواب او خضر را در خضر
  • گفت هین از ذکر چون وا مانده‌ای ** چون پشیمانی از آن کش خوانده‌ای
  • گفت لبیکم نمی‌آید جواب ** زان همی‌ترسم که باشم رد باب
  • گفت آن الله تو لبیک ماست ** و آن نیاز و درد و سوزت پیک ماست 195
  • حیله‌ها و چاره‌جوییهای تو ** جذب ما بود و گشاد این پای تو
  • ترس و عشق تو کمند لطف ماست ** زیر هر یا رب تو لبیکهاست
  • جان جاهل زین دعا جز دور نیست ** زانک یا رب گفتنش دستور نیست
  • بر دهان و بر دلش قفلست و بند ** تا ننالد با خدا وقت گزند
  • داد مر فرعون را صد ملک و مال ** تا بکرد او دعوی عز و جلال 200
  • در همه عمرش ندید او درد سر ** تا ننالد سوی حق آن بدگهر
  • داد او را جمله ملک این جهان ** حق ندادش درد و رنج و اندهان
  • درد آمد بهتر از ملک جهان ** تا بخوانی مر خدا را در نهان
  • خواندن بی درد از افسردگیست ** خواندن با درد از دل‌بردگیست
  • آن کشیدن زیر لب آواز را ** یاد کردن مبدا و آغاز را 205
  • آن شده آواز صافی و حزین ** ای خدا وی مستغاث و ای معین
  • ناله‌ی سگ در رهش بی جذبه نیست ** زانک هر راغب اسیر ره‌زنیست
  • چون سگ کهفی که از مردار رست ** بر سر خوان شهنشاهان نشست
  • تا قیامت می‌خورد او پیش غار ** آب رحمت عارفانه بی تغار
  • ای بسا سگ‌پوست کو را نام نیست ** لیک اندر پرده بی آن جام نیست 210
  • جان بده از بهر این جام ای پسر ** بی جهاد و صبر کی باشد ظفر
  • صبر کردن بهر این نبود حرج ** صبر کن کالصبر مفتاح الفرج
  • زین کمین بی صبر و حزمی کس نرست ** حزم را خود صبر آمد پا و دست
  • حزم کن از خورد کین زهرین گیاست ** حزم کردن زور و نور انبیاست
  • کاه باشد کو به هر بادی جهد ** کوه کی مر باد را وزنی نهد 215
  • هر طرف غولی همی‌خواند ترا ** کای برادر راه خواهی هین بیا
  • ره نمایم همرهت باشم رفیق ** من قلاووزم درین راه دقیق
  • نه قلاوزست و نه ره داند او ** یوسفا کم رو سوی آن گرگ‌خو
  • حزم این باشد که نفریبد ترا ** چرب و نوش و دامهای این سرا
  • که نه چربش دارد و نه نوش او ** سحر خواند می‌دمد در گوش او 220
  • که بیا مهمان ما ای روشنی ** خانه آن تست و تو آن منی
  • حزم آن باشد که گویی تخمه‌ام ** یا سقیمم خسته‌ی این دخمه‌ام
  • یا سرم دردست درد سر ببر ** یا مرا خواندست آن خالو پسر
  • زانک یک نوشت دهد با نیشها ** که بکارد در تو نوشش ریشها
  • زر اگر پنجاه اگر شصتت دهد ** ماهیا او گوشت در شستت دهد 225
  • گر دهد خود کی دهد آن پر حیل ** جوز پوسیدست گفتار دغل
  • ژغژغ آن عقل و مغزت را برد ** صد هزاران عقل را یک نشمرد
  • یار تو خرجین تست و کیسه‌ات ** گر تو رامینی مجو جز ویسه‌ات
  • ویسه و معشوق تو هم ذات تست ** وین برونیها همه آفات تست
  • حزم آن باشد که چون دعوت کنند ** تو نگویی مست و خواهان منند 230
  • دعوت ایشان صفیر مرغ دان ** که کند صیاد در مکمن نهان
  • مرغ مرده پیش بنهاده که این ** می‌کند این بانگ و آواز و حنین
  • مرغ پندارد که جنس اوست او ** جمع آید بر دردشان پوست او