English    Türkçe    فارسی   

3
2303-2352

  • از همه کار جهان پرداخته ** کو و کو می‌گو بجان چون فاخته
  • نیک بنگر اندرین ای محتجب ** که دعا را بست حق در استجب
  • هر که را دل پاک شد از اعتلال ** آن دعااش می‌رود تا ذوالجلال 2305
  • باز شرح کردن حکایت آن طالب روزی حلال بی کسب و رنج در عهد داود علیه السلام و مستجاب شدن دعای او
  • یادم آمد آن حکایت کان فقیر ** روز و شب می‌کرد افغان و نفیر
  • وز خدا می‌خواست روزی حلال ** بی شکار و رنج و کسب و انتقال
  • پیش ازین گفتیم بعضی حال او ** لیک تعویق آمد و شد پنج‌تو
  • هم بگوییمش کجا خواهد گریخت ** چون ز ابر فضل حق حکمت بریخت
  • صاحب گاوش بدید و گفت هین ** ای بظلمت گاو من گشته رهین 2310
  • هین چراکشتی بگو گاو مرا ** ابله طرار انصاف اندر آ
  • گفت من روزی ز حق می‌خواستم ** قبله را از لابه می‌آراستم
  • آن دعای کهنه‌ام شد مستجاب ** روزی من بود کشتم نک جواب
  • او ز خشم آمد گریبانش گرفت ** چند مشتی زد به رویش ناشکفت
  • رفتن هر دو خصم نزد داود علیه السلام
  • می‌کشیدش تا به داود نبی ** که بیا ای ظالم گیج غبی 2315
  • حجت بارد رها کن ای دغا ** عقل در تن آور و با خویش آ
  • این چه می‌گویی دعا چه بود مخند ** بر سر و و ریش من و خویش ای لوند
  • گفت من با حق دعاها کرده‌ام ** اندرین لابه بسی خون خورده‌ام
  • من یقین دارم دعا شد مستجاب ** سر بزن بر سنگ ای منکرخطاب
  • گفت گرد آیید هین یا مسلمین ** ژاژ بینید و فشار این مهین 2320
  • ای مسلمانان دعا مال مرا ** چون از آن او کند بهر خدا
  • گر چنین بودی همه عالم بدین ** یک دعا املاک بردندی بکین
  • گر چنین بودی گدایان ضریر ** محتشم گشته بدندی و امیر
  • روز و شب اندر دعااند و ثنا ** لابه‌گویان که تو ده‌مان ای خدا
  • تا تو ندهی هیچ کس ندهد یقین ** ای گشاینده تو بگشا بند این 2325
  • مکسب کوران بود لابه و دعا ** جز لب نانی نیابند از عطا
  • خلق گفتند این مسلمان راست‌گوست ** وین فروشنده‌ی دعاها ظلم‌جوست
  • این دعا کی باشد از اسباب ملک ** کی کشید این را شریعت خود بسلک
  • بیع و بخشش یا وصیت یا عطا ** یا ز جنس این شود ملکی ترا
  • در کدامین دفترست این شرع نو ** گاو را تو باز ده یا حبس رو 2330
  • او به سوی آسمان می‌کرد رو ** واقعه‌ی ما را نداند غیر تو
  • در دل من آن دعا انداختی ** صد امید اندر دلم افراختی
  • من نمی‌کردم گزافه آن دعا ** همچو یوسف دیده بودم خوابها
  • دید یوسف آفتاب و اختران ** پیش او سجده‌کنان چون چاکران
  • اعتمادش بود بر خواب درست ** در چه و زندان جز آن را می‌نجست 2335
  • ز اعتماد او نبودش هیچ غم ** از غلامی وز ملام و بیش و کم
  • اعتمادی داشت او بر خواب خویش ** که چو شمعی می‌فروزیدش ز پیش
  • چون در افکندند یوسف را به چاه ** بانگ آمد سمع او را از اله
  • که تو روزی شه شوی ای پهلوان ** تا بمالی این جفا در رویشان
  • قایل این بانگ ناید در نظر ** لیک دل بشناخت قایل را ز اثر 2340
  • قوتی و راحتی و مسندی ** در میان جان فتادش زان ندا
  • چاه شد بر وی بدان بانگ جلیل ** گلشن و بزمی چو آتش بر خلیل
  • هر جفا که بعد از آنش می‌رسید ** او بدان قوت بشادی می‌کشید
  • همچنانک ذوق آن بانگ الست ** در دل هر مومنی تا حشر هست
  • تا نباشد در بلاشان اعتراض ** نه ز امر و نهی حقشان انقباض 2345
  • لقمه‌ی حکمی که تلخی می‌نهد ** گلشکر آن را گوارش می‌دهد
  • گلشکر آن را که نبود مستند ** لقمه را ز انکار او قی می‌کند
  • هر که خوابی دید از روز الست ** مست باشد در ره طاعات مست
  • می‌کشد چون اشتر مست این جوال ** بی فتور و بی گمان و بی ملال
  • کفک تصدیقش بگرد پوز او ** شد گواه مستی و دلسوز او 2350
  • اشتر از قوت چو شیر نر شده ** زیر ثقل بار اندک‌خور شده
  • ز آرزوی ناقه صد فاقه برو ** می‌نماید کوه پیشش تار مو