English    Türkçe    فارسی   

3
2816-2865

  • خشم مردان خشک گرداند سحاب ** خشم دلها کرد عالمها خراب
  • بنگرید ای مردگان بی حنوط ** در سیاستگاه شهرستان لوط
  • پیل خود چه بود که سه مرغ پران ** کوفتند آن پیلکان را استخوان
  • اضعف مرغان ابابیلست و او ** پیل را بدرید و نپذیرد رفو
  • کیست کو نشنید آن طوفان نوح ** یا مصاف لشکر فرعون و روح 2820
  • روحشان بشکست و اندر آب ریخت ** ذره ذره آبشان بر می‌گسیخت
  • کیست کو نشنید احوال ثمود ** و آنک صرصر عادیان را می‌ربود
  • چشم باری در چنان پیلان گشا ** که بدندی پیل‌کش اندر وغا
  • آنچنان پیلان و شاهان ظلوم ** زیر خشم دل همیشه در رجوم
  • تا ابد از ظلمتی در ظلمتی ** می‌روند و نیست غوثی رحمتی 2825
  • نام نیک و بد مگر نشنیده‌اید ** جمله دیدند و شما نادیده‌اید
  • دیده را نادیده می‌آرید لیک ** چشمتان را وا گشاید مرگ نیک
  • گیر عالم پر بود خورشید و نور ** چون روی در ظلمتی مانند گور
  • بی نصیب آیی از آن نور عظیم ** بسته‌روزن باشی از ماه کریم
  • تو درون چاه رفتستی ز کاخ ** چه گنه دارد جهانهای فراخ 2830
  • جان که اندر وصف گرگی ماند او ** چون ببیند روی یوسف را بگو
  • لحن داودی به سنگ و که رسید ** گوش آن سنگین دلانش کم شنید
  • آفرین بر عقل و بر انصاف باد ** هر زمان والله اعلم بالرشاد
  • صدقوا رسلا کراما یا سبا ** صدقوا روحا سباها من سبا
  • صدقوهم هم شموس طالعه ** یومنوکم من مخازی القارعه 2835
  • صدقوهم هم بدور زاهره ** قبل ان یلقوکم بالساهره
  • صدقوهم هم مصابیح الدجی ** اکرموهم هم مفاتیح الرجا
  • صدقوا من لیس یرجو خیرکم ** لا تضلوا لا تصدوا غیرکم
  • پارسی گوییم هین تازی بهل ** هندوی آن ترک باش ای آب و گل
  • هین گواهیهای شاهان بشنوید ** بگرویدند آسمانها بگروید 2840
  • معنی حزم و مثال مرد حازم
  • یا به حال اولینان بنگرید ** یا سوی آخر بحزمی در پرید
  • حزم چه بود در دو تدبیر احتیاط ** از دو آن گیری که دورست از خباط
  • آن یکی گوید درین ره هفت روز ** نیست آب و هست ریگ پای‌سوز
  • آن دگر گوید دروغست این بران ** که بهر شب چشمه‌ای بینی روان
  • حزم آن باشد که بر گیری تو آب ** تا رهی از ترس و باشی بر صواب 2845
  • گر بود در راه آب این را بریز ** ور نباشد وای بر مرد ستیز
  • ای خلیفه‌زادگان دادی کنید ** حزم بهر روز میعادی کنید
  • آن عدوی کز پدرتان کین کشید ** سوی زندانش ز علیین کشید
  • آن شه شطرنج دل را مات کرد ** از بهشتش سخره‌ی آفات کرد
  • چند جا بندش گرفت اندر نبرد ** تا بکشتی در فکندش روی‌زرد 2850
  • اینچنین کردست با آن پهلوان ** سست سستش منگرید ای دیگران
  • مادر و بابای ما را آن حسود ** تاج و پیرایه بچالاکی ربود
  • کردشان آنجا برهنه و زار و خوار ** سالها بگریست آدم زار زار
  • که ز اشک چشم او رویید نبت ** که چرا اندر جریده‌ی لاست ثبت
  • تو قیاسی گیر طراریش را ** که چنان سرور کند زو ریش را 2855
  • الحذر ای گل‌پرستان از شرش ** تیغ لا حولی زنید اندر سرش
  • کو همی‌بیند شما را از کمین ** که شما او را نمی‌بینید هین
  • دایما صیاد ریزد دانه‌ها ** دانه پیدا باشد و پنهان دغا
  • هر کجا دانه بدیدی الحذر ** تا نبندد دام بر تو بال و پر
  • زانک مرغی کو بترک دانه کرد ** دانه از صحرای بی تزویر خورد 2860
  • هم بدان قانع شد و از دام جست ** هیچ دامی پر و بالش را نبست
  • وخامت کار آن مرغ کی ترک حزم کرد از حرص و هوا
  • باز مرغی فوق دیواری نشست ** دیده سوی دانه دامی ببست
  • یک نظر او سوی صحرا می‌کند ** یک نظر حرصش به دانه می‌کشد
  • این نظر با آن نظر چالیش کرد ** ناگهانی از خرد خالیش کرد
  • باز مرغی کان تردد را گذاشت ** زان نظر بر کند و بر صحرا گماشت 2865