English    Türkçe    فارسی   

3
2842-2891

  • حزم چه بود در دو تدبیر احتیاط ** از دو آن گیری که دورست از خباط
  • آن یکی گوید درین ره هفت روز ** نیست آب و هست ریگ پای‌سوز
  • آن دگر گوید دروغست این بران ** که بهر شب چشمه‌ای بینی روان
  • حزم آن باشد که بر گیری تو آب ** تا رهی از ترس و باشی بر صواب 2845
  • گر بود در راه آب این را بریز ** ور نباشد وای بر مرد ستیز
  • ای خلیفه‌زادگان دادی کنید ** حزم بهر روز میعادی کنید
  • آن عدوی کز پدرتان کین کشید ** سوی زندانش ز علیین کشید
  • آن شه شطرنج دل را مات کرد ** از بهشتش سخره‌ی آفات کرد
  • چند جا بندش گرفت اندر نبرد ** تا بکشتی در فکندش روی‌زرد 2850
  • اینچنین کردست با آن پهلوان ** سست سستش منگرید ای دیگران
  • مادر و بابای ما را آن حسود ** تاج و پیرایه بچالاکی ربود
  • کردشان آنجا برهنه و زار و خوار ** سالها بگریست آدم زار زار
  • که ز اشک چشم او رویید نبت ** که چرا اندر جریده‌ی لاست ثبت
  • تو قیاسی گیر طراریش را ** که چنان سرور کند زو ریش را 2855
  • الحذر ای گل‌پرستان از شرش ** تیغ لا حولی زنید اندر سرش
  • کو همی‌بیند شما را از کمین ** که شما او را نمی‌بینید هین
  • دایما صیاد ریزد دانه‌ها ** دانه پیدا باشد و پنهان دغا
  • هر کجا دانه بدیدی الحذر ** تا نبندد دام بر تو بال و پر
  • زانک مرغی کو بترک دانه کرد ** دانه از صحرای بی تزویر خورد 2860
  • هم بدان قانع شد و از دام جست ** هیچ دامی پر و بالش را نبست
  • وخامت کار آن مرغ کی ترک حزم کرد از حرص و هوا
  • باز مرغی فوق دیواری نشست ** دیده سوی دانه دامی ببست
  • یک نظر او سوی صحرا می‌کند ** یک نظر حرصش به دانه می‌کشد
  • این نظر با آن نظر چالیش کرد ** ناگهانی از خرد خالیش کرد
  • باز مرغی کان تردد را گذاشت ** زان نظر بر کند و بر صحرا گماشت 2865
  • شاد پر و بال او بخا له ** تا امام جمله آزادان شد او
  • هر که او را مقتدا سازد برست ** در مقام امن و آزادی نشست
  • زانک شاه حازمان آمد دلش ** تا گلستان و چمن شد منزلش
  • حزم ازو راضی و او راضی ز حزم ** این چنین کن گر کنی تدبیر و عزم
  • بارها در دام حرص افتاده‌ای ** حلق خود را در بریدن داده‌ای 2870
  • بازت آن تواب لطف آزاد کرد ** توبه پذرفت و شما را شاد کرد
  • گفت ان عدتم کذا عدنا کذا ** نحن زوجنا الفعال بالجزا
  • چونک جفتی را بر خود آورم ** آید آن را جفتش دوانه لاجرم
  • جفت کردیم این عمل را با اثر ** چون رسد جفتی رسد جفتی دگر
  • چون رباید غارتی از جفت شوی ** جفت می‌آید پس او شوی‌جوی 2875
  • بار دیگر سوی این دام آمدیت ** خاک اندر دیده‌ی توبه زدیت
  • بازتان تواب بگشاد از گره ** گفت هین بگریز روی این سو منه
  • باز چون پروانه‌ی نسیان رسید ** جانتان را جانب آتش کشید
  • کم کن ای پروانه نسیان و شکی ** در پر سوزیده بنگر تو یکی
  • چون رهیدی شکر آن باشد که هیچ ** سوی آن دانه نداری پیچ پیچ 2880
  • تا ترا چون شکر گویی بخشد او ** روزیی بی دام و بی خوف عدو
  • شکر آن نعمت که‌تان آزاد کرد ** نعمت حق را بباید یاد کرد
  • چند اندر رنجها و در بلا ** گفتی از دامم رها ده ای خدا
  • تا چنین خدمت کنم احسان کنم ** خاک اندر دیده‌ی شیطان زنم
  • حکایت نذر کردن سگان هر زمستان کی این تابستان چون بیاید خانه سازیم از بهر زمستان را
  • سگ زمستان جمع گردد استخوانش ** زخم سرما خرد گرداند چنانش 2885
  • کو بگوید کین قدر تن که منم ** خانه‌ای از سنگ باید کردنم
  • چونک تابستان بیاید من بچنگ ** بهر سرما خانه‌ای سازم ز سنگ
  • چونک تابستان بیاید از گشاد ** استخوانها پهن گردد پوست شاد
  • گوید او چون زفت بیند خویش را ** در کدامین خانه گنجم ای کیا
  • زفت گردد پا کشد در سایه‌ای ** کاهلی سیری غری خودرایه‌ای 2890
  • گویدش دل خانه‌ای ساز ای عمو ** گوید او در خانه کی گنجم بگو