English    Türkçe    فارسی   

3
3005-3054

  • ربی الاعلاست ورد آن مهان ** رب ادنی درخور این ابلهان 3005
  • موش کی ترسد ز شیران مصاف ** بلک آن آهوتگان مشک‌ناف
  • رو به پیش کاسه‌لیس ای دیگ‌لیس ** توش خداوند و ولی نعمت نویس
  • بس کن ار شرحی بگویم دور دست ** خشم گیرد میر و هم داند که هست
  • حاصل این آمد که بد کن ای کریم ** با لیمان تا نهد گردن لیم
  • با لیم نفس چون احسان کند ** چون لیمان نفس بد کفران کند 3010
  • زین سبب بد که اهل محنت شاکرند ** اهل نعمت طاغیند و ماکرند
  • هست طاغی بگلر زرین‌قبا ** هست شاکر خسته‌ی صاحب‌عبا
  • شکر کی روید ز املاک و نعم ** شکر می‌روید ز بلوی و سقم
  • قصه عشق صوفی بر سفره‌ی تهی
  • صوفیی بر میخ روزی سفره دید ** چرخ می‌زد جامه‌ها را می‌درید
  • بانگ می‌زد نک نوای بی‌نوا ** قحطها و دردها را نک دوا 3015
  • چونک دود و شور او بسیار شد ** هر که صوفی بود با او یار شد
  • کخ‌کخی و های و هویی می‌زدند ** تای چندی مست و بی‌خود می‌شدند
  • بوالفضولی گفت صوفی را که چیست ** سفره‌ای آویخته وز نان تهیست
  • گفت رو رو نقش بی‌معنیستی ** تو بجو هستی که عاشق نیستی
  • عشق نان بی نان غذای عاشق است ** بند هستی نیست هر کو صادقست 3020
  • عاشقان را کار نبود با وجود ** عاشقان را هست بی سرمایه سود
  • بال نه و گرد عالم می‌پرند ** دست نه و گو ز میدان می‌برند
  • آن فقیری کو ز معنی بوی یافت ** دست ببریده همی زنبیل بافت
  • عاشقان اندر عدم خیمه زدند ** چون عدم یک‌رنگ و نفس واحدند
  • شیرخواره کی شناسد ذوق لوت ** مر پری را بوی باشد لوت و پوت 3025
  • آدمی کی بو برد از بوی او ** چونک خوی اوست ضد خوی او
  • یابد از بو آن پری بوی‌کش ** تو نیابی آن ز صد من لوت خوش
  • پیش قبطی خون بود آن آب نیل ** آب باشد پیش سبطی جمیل
  • جاده باشد بحر ز اسرائیلیان ** غرقه گه باشد ز فرعون عوان
  • مخصوص بودن یعقوب علیه السلام به چشیدن جام حق از روی یوسف و کشیدن بوی حق از بوی یوسف و حرمان برادران و غیر هم ازین هر دو
  • آنچ یعقوب از رخ یوسف بدید ** خاص او بد آن به اخوان کی رسید 3030
  • این ز عشقش خویش در چه می‌کند ** و آن بکین از بهر او چه می‌کند
  • سفره‌ی او پیش این از نان تهیست ** پیش یعقوبست پر کو مشتهیست
  • روی ناشسته نبیند روی حور ** لا صلوة گفت الا بالطهور
  • عشق باشد لوت و پوت جانها ** جوع ازین رویست قوت جانها
  • جوع یوسف بود آن یعقوب را ** بوی نانش می‌رسید از دور جا 3035
  • آنک بستد پیرهن را می‌شتافت ** بوی پیراهان یوسف می‌نیافت
  • و آنک صد فرسنگ زان سو بود او ** چونک بد یعقوب می‌بویید بو
  • ای بسا عالم ز دانش بی‌نصیب ** حافظ علمست آنکس نه حبیب
  • مستمع از وی همی‌یابد مشام ** گرچه باشد مستمع از جنس عام
  • زانک پیراهان بدستش عاریه‌ست ** چون بدست آن نخاسی جاریه‌ست 3040
  • جاریه پیش نخاسی سرسریست ** در کف او از برای مشتریست
  • قسمت حقست روزی دادنی ** هر یکی را سوی دیگر راه نی
  • یک خیال نیک باغ آن شده ** یک خیال زشت راه این زده
  • آن خدایی کز خیالی باغ ساخت ** وز خیالی دوزخ و جای گداخت
  • پس کی داند راه گلشنهای او ** پس کی داند جای گلخنهای او 3045
  • دیدبان دل نبیند در مجال ** کز کدامین رکن جان آید خیال
  • گر بدیدی مطلعش را ز احتیال ** بند کردی راه هر ناخوش خیال
  • کی رسد جاسوس را آنجا قدم ** که بود مرصاد و در بند عدم
  • دامن فضلش بکف کن کوروار ** قبض اعمی این بود ای شهره‌یار
  • دامن او امر و فرمان ویست ** نیکبختی که تقی جان ویست 3050
  • آن یکی در مرغزار و جوی آب ** و آن یکی پهلوی او اندر عذاب
  • او عجب مانده که ذوق این ز چیست ** و آن عجب مانده که این در حبس کیست
  • هین چرا خشکی که اینجا چشمه هاست ** هین چرا زردی که اینجا صد دواست
  • همنشینا هین در آ اندر چمن ** گوید ای جان من نیارم آمدن
  • حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق