English    Türkçe    فارسی   

3
3334-3383

  • اصل ما را حق پی بانگ نماز ** داد هدیه آدمی را در جهاز
  • گر بناهنگام سهوی‌مان رود ** در اذان آن مقتل ما می‌شود 3335
  • گفت ناهنگام حی عل فلاح ** خون ما را می‌کند خوار و مباح
  • آنک معصوم آمد و پاک از غلط ** آن خروس جان وحی آمد فقط
  • آن غلامش مرد پیش مشتری ** شد زیان مشتری آن یکسری
  • او گریزانید مالش را ولیک ** خون خود را ریخت اندر یاب نیک
  • یک زیان دفع زیانها می‌شدی ** جسم و مال ماست جانها را فدا 3340
  • پیش شاهان در سیاست‌گستری ** می‌دهی تو مال و سر را می‌خری
  • اعجمی چون گشته‌ای اندر قضا ** می‌گریزانی ز داور مال را
  • خبر کردن خروس از مرگ خواجه
  • لیک فردا خواهد او مردن یقین ** گاو خواهد کشت وارث در حنین
  • صاحب خانه بخواهد مرد رفت ** روز فردا نک رسیدت لوت زفت
  • پاره‌های نان و لالنگ و طعام ** در میان کوی یابد خاص و عام 3345
  • گاو قربانی و نانهای تنک ** بر سگان و سایلان ریزد سبک
  • مرگ اسپ و استر و مرگ غلام ** بد قضا گردان این مغرور خام
  • از زیان مال و درد آن گریخت ** مال افزون کرد و خون خویش ریخت
  • این ریاضتهای درویشان چراست ** کان بلا بر تن بقای جانهاست
  • تا بقای خود نیابد سالکی ** چون کند تن را سقیم و هالکی 3350
  • دست کی جنبد به ایثار و عمل ** تا نبیند داده را جانش بدل
  • آنک بدهد بی امید سودها ** آن خدایست آن خدایست آن خدا
  • یا ولی حق که خوی حق گرفت ** نور گشت و تابش مطلق گرفت
  • کو غنی است و جز او جمله فقیر ** کی فقیری بی عوض گوید که گیر
  • تا نبیند کودکی که سیب هست ** او پیاز گنده را ندهد ز دست 3355
  • این همه بازار بهر این غرض ** بر دکانها شسته بر بوی عوض
  • صد متاع خوب عرضه می‌کنند ** واندرون دل عوضها می‌تنند
  • یک سلامی نشنوی ای مرد دین ** که نگیرد آخرت آن آستین
  • بی طمع نشنیده‌ام از خاص و عام ** من سلامی ای برادر والسلام
  • جز سلام حق هین آن را بجو ** خانه خانه جا بجا و کو بکو 3360
  • از دهان آدمی خوش‌مشام ** هم پیام حق شنودم هم سلام
  • وین سلام باقیان بر بوی آن ** من همی‌نوشم به دل خوشتر ز جان
  • زان سلام او سلام حق شدست ** کتش اندر دودمان خود زدست
  • مرده است از خود شده زنده برب ** زان بود اسرار حقش در دو لب
  • مردن تن در ریاضت زندگیست ** رنج این تن روح را پایندگیست 3365
  • گوش بنهاده بد آن مرد خبیث ** می‌شنود او از خروسش آن حدیث
  • دویدن آن شخص به سوی موسی به زنهار چون از خروس خبر مرگ خود شنید
  • چون شنید اینها دوان شد تیز و تفت ** بر در موسی کلیم الله رفت
  • رو همی‌مالید در خاک او ز بیم ** که مرا فریاد رس زین ای کلیم
  • گفت رو بفروش خود را و بره ** چونک استا گشته‌ای بر جه ز چه
  • بر مسلمانان زیان انداز تو ** کیسه و همیانها را کن دوتو 3370
  • من درون خشت دیدم این قضا ** که در آیینه عیان شد مر ترا
  • عاقل اول بیند آخر را بدل ** اندر آخر بیند از دانش مقل
  • باز زاری کرد کای نیکوخصال ** مر مرا در سر مزن در رو ممال
  • از من آن آمد که بودم ناسزا ** ناسزایم را تو ده حسن الجزا
  • گفت تیری جست از شست ای پسر ** نیست سنت کید آن واپس به سر 3375
  • لیک در خواهم ز نیکوداوری ** تا که ایمان آن زمان با خود بری
  • چونک ایمان برده باشی زنده‌ای ** چونک با ایمان روی پاینده‌ای
  • هم در آن دم حال بر خواجه بگشت ** تا دلش شوریده و آوردند طشت
  • شورش مرگست نه هیضه‌ی طعام ** قی چه سودت دارد ای بدبخت خام
  • چار کس بردند تا سوی وثاق ** ساق می‌مالید او بر پشت ساق 3380
  • پند موسی نشنوی شوخی کنی ** خویشتن بر تیغ پولادی زنی
  • شرم ناید تیغ را از جان تو ** آن تست این ای برادر آن تو
  • دعاکردن موسی آن شخص را تا بایمان رود از دنیا
  • موسی آمد در مناجات آن سحر ** کای خدا ایمان ازو مستان مبر