English    Türkçe    فارسی   

3
3530-3579

  • گفت رویت را کجا بینیم ما ** گفت اندر حلقه‌ی خاص خدا 3530
  • حلقه‌ی خاصش به تو پیوسته است ** گر نظر بالا کنی نه سوی پست
  • اندر آن حلقه ز رب العالمین ** نور می‌تابد چو در حلقه نگین
  • گفت ویران گشت این خانه دریغ ** گفت اندر مه نگر منگر به میغ
  • کرد ویران تا کند معمورتر ** قومم انبه بود و خانه مختصر
  • حکمت ویران شدن تن به مرگ
  • من چو آدم بودم اول حبس کرب ** پر شد اکنون نسل جانم شرق و غرب 3535
  • من گدا بودم درین خانه چو چاه ** شاه گشتم قصر باید بهر شاه
  • قصرها خود مر شهان را مانسست ** مرده را خانه و مکان گوری بسست
  • انبیا را تنگ آمد این جهان ** چون شهان رفتند اندر لامکان
  • مردگان را این جهان بنمود فر ** ظاهرش زفت و به معنی تنگ بر
  • گر نبودی تنگ این افغان ز چیست ** چون دو تا شد هر که در وی بیش زیست 3540
  • در زمان خواب چون آزاد شد ** زان مکان بنگر که جان چون شاد شد
  • ظالم از ظلم طبیعت باز رست ** مرد زندانی ز فکر حبس جست
  • این زمین و آسمان بس فراخ ** سخت تنگ آمد به هنگام مناخ
  • جسم بند آمد فراخ وسخت تنگ ** خنده‌ی او گریه فخرش جمله ننگ
  • تشبیه دنیا کی بظاهر فراخست و بمعنی تنگ و تشبیه خواب کی خلاص است ازین تنگی
  • همچو گرمابه که تفسیده بود ** تنگ آیی جانت پخسیده شود 3545
  • گرچه گرمابه عریضست و طویل ** زان تبش تنگ آیدت جان و کلیل
  • تا برون نایی بنگشاید دلت ** پس چه سود آمد فراخی منزلت
  • یا که کفش تنگ پوشی ای غوی ** در بیابان فراخی می‌روی
  • آن فراخی بیابان تنگ گشت ** بر تو زندان آمد آن صحرا و دشت
  • هر که دید او مر ترا از دور گفت ** کو در آن صحرا چو لاله تر شکفت 3550
  • او نداند که تو همچون ظالمان ** از برون در گلشنی جان در فغان
  • خواب تو آن کفش بیرون کردنست ** که زمانی جانت آزاد از تنست
  • اولیا را خواب ملکست ای فلان ** همچو آن اصحاب کهف اندر جهان
  • خواب می‌بینند و آنجا خواب نه ** در عدم در می‌روند و باب نه
  • خانه‌ی تنگ و درون جان چنگ‌لوک ** کرد ویران تا کند قصر ملوک 3555
  • چنگ‌لوکم چون جنین اندر رحم ** نه‌مهه گشتم شد این نقلان مهم
  • گر نباشد درد زه بر مادرم ** من درین زندان میان آذرم
  • مادر طبعم ز درد مرگ خویش ** می‌کند ره تا رهد بره ز میش
  • تا چرد آن بره در صحرای سبز ** هین رحم بگشا که گشت این بره گبز
  • درد زه گر رنج آبستان بود ** بر جنین اشکستن زندان بود 3560
  • حامله گریان ز زه کاین المناص ** و آن جنین خندان که پیش آمد خلاص
  • هرچه زیر چرخ هستند امهات ** از جماد و از بهیمه وز نبات
  • هر یکی از درد غیری غافل اند ** جز کسانی که نبیه و کامل‌اند
  • آنچ کوسه داند از خانه‌ی کسان ** بلمه از خانه خودش کی داند آن
  • آنچ صاحب‌دل بداند حال تو ** تو ز حال خود ندانی ای عمو 3565
  • بیان آنک هرچه غفلت و غم و کاهلی و تاریکیست همه از تنست کی ارضی است و سفلی
  • غفلت از تن بود چون تن روح شد ** بیند او اسرار را بی هیچ بد
  • چون زمین برخاست از جو فلک ** نه شب و نه سایه باشد نه دلک
  • هر کجا سایه‌ست و شب یا سایگه ** از زمین باشد نه از افلاک و مه
  • دود پیوسته هم از هیزم بود ** نه ز آتشهای مستنجم بود
  • وهم افتد در خطا و در غلط ** عقل باشد در اصابتها فقط 3570
  • هر گرانی و کسل خود از تنست ** جان ز خفت جمله در پریدنست
  • روی سرخ از غلبه خونها بود ** روی زرد از جنبش صفرا بود
  • رو سپید از قوت بلغم بود ** باشد از سودا که رو ادهم بود
  • در حقیقت خالق آثار اوست ** لیک جز علت نبیند اهل پوست
  • مغز کو از پوستها آواره نیست ** از طبیب و علت او را چاره نیست 3575
  • چون دوم بار آدمی‌زاده بزاد ** پای خود بر فرق علتها نهاد
  • علت اولی نباشد دین او ** علت جزوی ندارد کین او
  • می‌پرد چون آفتاب اندر افق ** با عروس صدق و صورت چون تتق
  • بلک بیرون از افق وز چرخها ** بی مکان باشد چو ارواح و نهی