English    Türkçe    فارسی   

3
3924-3973

  • بس که اندر وی غریب عور رفت ** صبحدم چون اختران در گور رفت
  • خویشتن را نیک ازین آگاه کن ** صبح آمد خواب را کوتاه کن 3925
  • هر کسی گفتی که پریانند تند ** اندرو مهمان کشان با تیغ کند
  • آن دگر گفتی که سحرست و طلسم ** کین رصد باشد عدو جان و خصم
  • آن دگر گفتی که بر نه نقش فاش ** بر درش کای میهمان اینجا مباش
  • شب مخسپ اینجا اگر جان بایدت ** ورنه مرگ اینجا کمین بگشایدت
  • وان یکی گفتی که شب قفلی نهید ** غافلی کاید شما کم ره دهید 3930
  • مهمان آمدن در آن مسجد
  • تا یکی مهمان در آمد وقت شب ** کو شنیده بود آن صیت عجب
  • از برای آزمون می‌آزمود ** زانک بس مردانه و جان سیر بود
  • گفت کم گیرم سر و اشکمبه‌ای ** رفته گیر از گنج جان یک حبه‌ای
  • صورت تن گو برو من کیستم ** نقش کم ناید چو من باقیستم
  • چون نفخت بودم از لطف خدا ** نفخ حق باشم ز نای تن جدا 3935
  • تا نیفتد بانگ نفخش این طرف ** تا رهد آن گوهر از تنگین صدف
  • چون تمنوا موت گفت ای صادقین ** صادقم جان را برافشانم برین
  • ملامت کردن اهل مسجد مهمان عاشق را از شب خفتن در آنجا و تهدید کردن مرورا
  • قوم گفتندش که هین اینجا مخسپ ** تا نکوبد جانستانت همچو کسپ
  • که غریبی و نمی‌دانی ز حال ** کاندرین جا هر که خفت آمد زوال
  • اتفاقی نیست این ما بارها ** دیده‌ایم و جمله اصحاب نهی 3940
  • هر که آن مسجد شبی مسکن شدش ** نیم‌شب مرگ هلاهل آمدش
  • از یکی ما تابه صد این دیده‌ایم ** نه به تقلید از کسی بشنیده‌ایم
  • گفت الدین نصیحه آن رسول ** آن نصیحت در لغت ضد غلول
  • این نصیحت راستی در دوستی ** در غلولی خاین و سگ‌پوستی
  • بی خیانت این نصیحت از وداد ** می‌نماییمت مگرد از عقل و داد 3945
  • جواب گفتن عاشق عاذلان را
  • گفت او ای ناصحان من بی ندم ** از جهان زندگی سیر آمدم
  • منبلی‌ام زخم جو و زخم‌خواه ** عافیت کم جوی از منبل براه
  • منبلی نی کو بود خود برگ‌جو ** منبلی‌ام لاابالی مرگ‌جو
  • منبلی نی کو به کف پول آورد ** منبلی چستی کزین پل بگذرد
  • آن نه کو بر هر دکانی بر زند ** بل جهد از کون و کانی بر زند 3950
  • مرگ شیرین گشت و نقلم زین سرا ** چون قفص هشتن پریدن مرغ را
  • آن قفص که هست عین باغ در ** مرغ می‌بیند گلستان و شجر
  • جوق مرغان از برون گرد قفص ** خوش همی‌خوانند ز آزادی قصص
  • مرغ را اندر قفص زان سبزه‌زار ** نه خورش ماندست و نه صبر و قرار
  • سر ز هر سوراخ بیرون می‌کند ** تا بود کین بند از پا برکند 3955
  • چون دل و جانش چنین بیرون بود ** آن قفص را در گشایی چون بود
  • نه چنان مرغ قفص در اندهان ** گرد بر گردش به حلقه گربگان
  • کی بود او را درین خوف و حزن ** آرزوی از قفص بیرون شدن
  • او همی‌خواهد کزین ناخوش حصص ** صد قفص باشد بگرد این قفص
  • عشق جالینوس برین حیات دنیا بود کی هنر او همینجا بکار می‌آید هنری نورزیده است کی در آن بازار بکار آید آنجا خود را به عوام یکسان می‌بیند
  • آنچنانک گفت جالینوس راد ** از هوای این جهان و از مراد 3960
  • راضیم کز من بماند نیم جان ** که ز کون استری بینم جهان
  • گربه می‌بیند بگرد خود قطار ** مرغش آیس گشته بودست از مطار
  • یا عدم دیدست غیر این جهان ** در عدم نادیده او حشری نهان
  • چون جنین کش می‌کشد بیرون کرم ** می‌گریزد او سپس سوی شکم
  • لطف رویش سوی مصدر می‌کند ** او مقر در پشت مادر می‌کند 3965
  • که اگر بیرون فتم زین شهر و کام ** ای عجب بینم بدیده این مقام
  • یا دری بودی در آن شهر وخم ** که نظاره کردمی اندر رحم
  • یا چو چشمه‌ی سوزنی راهم بدی ** که ز بیرونم رحم دیده شدی
  • آن جنین هم غافلست از عالمی ** همچو جالینوس او نامحرمی
  • اونداند کن رطوباتی که هست ** آن مدد از عالم بیرونیست 3970
  • آنچنانک چار عنصر در جهان ** صد مدد آرد ز شهر لامکان
  • آب و دانه در قفص گر یافتست ** آن ز باغ و عرصه‌ای درتافتست
  • جانهای انبیا بینند باغ ** زین قفص در وقت نقلان و فراغ