English    Türkçe    فارسی   

3
4117-4166

  • وین عجب ظنست در تو ای مهین ** که نمی‌پرد به بستان یقین
  • هر گمان تشنه‌ی یقینست ای پسر ** می‌زند اندر تزاید بال و پر
  • چون رسد در علم پس پر پا شود ** مر یقین را علم او بویا شود
  • زانک هست اندر طریق مفتتن ** علم کمتر از یقین و فوق ظن 4120
  • علم جویای یقین باشد بدان ** و آن یقین جویای دیدست و عیان
  • اندر الهیکم بجو این را کنون ** از پس کلا پس لو تعلمون
  • می‌کشد دانش ببینش ای علیم ** گر یقین گشتی ببینندی جحیم
  • دید زاید از یقین بی امتهال ** آنچنانک از ظن می‌زاید خیال
  • اندر الهیکم بیان این ببین ** که شود علم الیقین عین الیقین 4125
  • از گمان و از یقین بالاترم ** وز ملامت بر نمی‌گردد سرم
  • چون دهانم خورد از حلوای او ** چشم‌روشن گشتم و بینای او
  • پا نهم گستاخ چون خانه روم ** پا نلرزانم نه کورانه روم
  • آنچ گل را گفت حق خندانش کرد ** با دل من گفت و صد چندانش کرد
  • آنچ زد بر سرو و قدش راست کرد ** و آنچ از وی نرگس و نسرین بخورد 4130
  • آنچ نی را کرد شیرین جان و دل ** و آنچ خاکی یافت ازو نقش چگل
  • آنچ ابرو را چنان طرار ساخت ** چهره را گلگونه و گلنار ساخت
  • مر زبان را داد صد افسون‌گری ** وانک کان را داد زر جعفری
  • چون در زرادخانه باز شد ** غمزه‌های چشم تیرانداز شد
  • بر دلم زد تیر و سوداییم کرد ** عاشق شکر و شکرخاییم کرد 4135
  • عاشق آنم که هر آن آن اوست ** عقل و جان جاندار یک مرجان اوست
  • من نلافم ور بلافم همچو آب ** نیست در آتش‌کشی‌ام اضطراب
  • چون بدزدم چون حفیظ مخزن اوست ** چون نباشم سخت‌رو پشت من اوست
  • هر که از خورشید باشد پشت گرم ** سخت رو باشد نه بیم او را نه شرم
  • همچو روی آفتاب بی‌حذر ** گشت رویش خصم‌سوز و پرده‌در 4140
  • هر پیمبر سخت‌رو بد در جهان ** یکسواره کوفت بر جیش شهان
  • رو نگردانید از ترس و غمی ** یک‌تنه تنها بزد بر عالمی
  • سنگ باشد سخت‌رو و چشم‌شوخ ** او نترسد از جهان پر کلوخ
  • کان کلوخ از خشت‌زن یک‌لخت شد ** سنگ از صنع خدایی سخت شد
  • گوسفندان گر برونند از حساب ** ز انبهیشان کی بترسد آن قصاب 4145
  • کلکم راع نبی چون راعیست ** خلق مانند رمه او ساعیست
  • از رمه چوپان نترسد در نبرد ** لیکشان حافظ بود از گرم و سرد
  • گر زند بانگی ز قهر او بر رمه ** دان ز مهرست آن که دارد بر همه
  • هر زمان گوید به گوشم بخت نو ** که ترا غمگین کنم غمگین مشو
  • من ترا غمگین و گریان زان کنم ** تا کت از چشم بدان پنهان کنم 4150
  • تلخ گردانم ز غمها خوی تو ** تا بگردد چشم بد از روی تو
  • نه تو صیادی و جویای منی ** بنده و افکنده‌ی رای منی
  • حیله اندیشی که در من در رسی ** در فراق و جستن من بی‌کسی
  • چاره می‌جوید پی من درد تو ** می‌شنودم دوش آه سرد تو
  • من توانم هم که بی این انتظار ** ره دهم بنمایمت راه گذار 4155
  • تا ازین گرداب دوران وا رهی ** بر سر گنج وصالم پا نهی
  • لیک شیرینی و لذات مقر ** هست بر اندازه‌ی رنج سفر
  • آنگه ا ز شهر و ز خویشان بر خوری ** کز غریبی رنج و محنتها بری
  • تمثیل گریختن مومن و بی‌صبری او در بلا به اضطراب و بی‌قراری نخود و دیگر حوایج در جوش دیگ و بر دویدن تا بیرون جهند
  • بنگر اندر نخودی در دیگ چون ** می‌جهد بالا چو شد ز آتش زبون
  • هر زمان نخود بر آید وقت جوش ** بر سر دیگ و برآرد صد خروش 4160
  • که چرا آتش به من در می‌زنی ** چون خریدی چون نگونم می‌کنی
  • می‌زند کفلیز کدبانو که نی ** خوش بجوش و بر مجه ز آتش‌کنی
  • زان نجوشانم که مکروه منی ** بلک تا گیری تو ذوق و چاشنی
  • تا غذی گردی بیامیزی بجان ** بهرخواری نیستت این امتحان
  • آب می‌خوردی به بستان سبز و تر ** بهراین آتش بدست آن آب خور 4165
  • رحمتش سابق بدست از قهر زان ** تا ز رحمت گردد اهل امتحان