English    Türkçe    فارسی   

3
4256-4305

  • نزد عاقل زان پری که مضمرست ** آدمی صد بار خود پنهان‌ترست
  • آدمی نزدیک عاقل چون خفیست ** چون بود آدم که در غیب او صفیست
  • تشبیه صورت اولیا و صورت کلام اولیا به صورت عصای موسی و صورت افسون عیسی علیهما السلام
  • آدمی همچون عصای موسی‌است ** آدمی همچون فسون عیسی‌است
  • در کف حق بهر داد و بهر زین ** قلب مومن هست بین اصبعین
  • ظاهرش چوبی ولیکن پیش او ** کون یک لقمه چو بگشاید گلو 4260
  • تو مبین ز افسون عیسی حرف و صوت ** آن ببین کز وی گریزان گشت موت
  • تو مبین ز افسونش آن لهجات پست ** آن نگر که مرده بر جست و نشست
  • تو مبین مر آن عصا را سهل یافت ** آن ببین که بحر خضرا را شکافت
  • تو ز دوری دیده‌ای چتر سیاه ** یک قدم فا پیش نه بنگر سپاه
  • تو ز دوری می‌نبینی جز که گرد ** اندکی پیش آ ببین در گرد مرد 4265
  • دیده‌ها را گرد او روشن کند ** کوهها را مردی او بر کند
  • چون بر آمد موسی از اقصای دشت ** کوه طور از مقدمش رقاص گشت
  • تفسیر یا جبال اوبی معه والطیر
  • روی داود از فرش تابان شده ** کوهها اندر پیش نالان شده
  • کوه با داود گشته همرهی ** هردو مطرب مست در عشق شهی
  • یا جبال اوبی امر آمده ** هر دو هم‌آواز و هم‌پرده شده 4270
  • گفت داودا تو هجرت دیده‌ای ** بهر من از همدمان ببریده‌ای
  • ای غریب فرد بی مونس شده ** آتش شوق از دلت شعله زده
  • مطربان خواهی و قوال و ندیم ** کوهها را پیشت آرد آن قدیم
  • مطرب و قوال و سرنایی کند ** که به پیشت بادپیمایی کند
  • تا بدانی ناله چون که را رواست ** بی لب و دندان ولی را ناله‌هاست 4275
  • نغمه‌ی اجزای آن صافی‌جسد ** هر دمی در گوش حسش می‌رسد
  • همنشینان نشنوند او بشنود ** ای خنک جان کو به غیبش بگرود
  • بنگرد در نفس خود صد گفت و گو ** همنشین او نبرده هیچ بو
  • صد سال و صد جواب اندر دلت ** می‌رسد از لامکان تا منزلت
  • بشنوی تو نشنود زان گوشها ** گر به نزدیک تو آرد گوش را 4280
  • گیرم ای کر خود تو آن را نشنوی ** چون مثالش دیده‌ای چون نگروی
  • جواب طعنه‌زننده در مثنوی از قصور فهم خود
  • ای سگ طاعن تو عو عو می‌کنی ** طعن قرآن را برون‌شو می‌کنی
  • این نه آن شیرست کز وی جان بری ** یا ز پنجه‌ی قهر او ایمان بری
  • تا قیامت می‌زند قرآن ندی ** ای گروهی جهل را گشته فدی
  • که مرا افسانه می‌پنداشتید ** تخم طعن و کافری می‌کاشتید 4285
  • خود بدیدیت آنک طعنه می‌زدیت ** که شما فانی و افسانه بدیت
  • من کلام حقم و قایم به ذات ** قوت جان جان و یاقوت زکات
  • نور خورشیدم فتاده بر شما ** لیک از خورشید ناگشته جدا
  • نک منم ینبوع آن آب حیات ** تا رهانم عاشقان را از ممات
  • گر چنان گند آزتان ننگیختی ** جرعه‌ای بر گورتان حق ریختی 4290
  • نه بگیرم گفت و پند آن حکیم ** دل نگردانم بهر طعنی سقیم
  • مثل زدن در رمیدن کره‌ی اسپ از آب خوردن به سبب شخولیدن سایسان
  • آنک فرمودست او اندر خطاب ** کره و مادر همی‌خوردند آب
  • می‌شخولیدند هر دم آن نفر ** بهر اسپان که هلا هین آب خور
  • آن شخولیدن به کره می‌رسید ** سر همی بر داشت و از خور می‌رمید
  • مادرش پرسید کای کره چرا ** می‌رمی هر ساعتی زین استقا 4295
  • گفت کره می‌شخولند این گروه ** ز اتفاق بانگشان دارم شکوه
  • پس دلم می‌لرزد از جا می‌رود ** ز اتفاق نعره خوفم می‌رسد
  • گفت مادر تا جهان بودست ازین ** کارافزایان بدند اندر زمین
  • هین تو کار خویش کن ای ارجمند ** زود کایشان ریش خود بر می‌کنند
  • وقت تنگ و می‌رود آب فراخ ** پیش از آن کز هجر گردی شاخ شاخ 4300
  • شهره کاریزیست پر آب حیات ** آب کش تا بر دمد از تو نبات
  • آب خضر از جوی نطق اولیا ** می‌خوریم ای تشنه‌ی غافل بیا
  • گر نبینی آب کورانه بفن ** سوی جو آور سبو در جوی زن
  • چون شنیدی کاندرین جو آب هست ** کور را تقلید باید کار بست
  • جو فرو بر مشک آب‌اندیش را ** تا گران بینی تو مشک خویش را 4305