English    Türkçe    فارسی   

3
4454-4503

  • این سخن را بعد ازین مدفون کنم ** آن کشنده می‌کشد من چون کنم
  • کیست آن کت می‌کشد ای معتنی ** آنک می‌نگذاردت کین دم زنی 4455
  • صد عزیمت می‌کنی بهر سفر ** می‌کشاند مر ترا جای دگر
  • زان بگرداند به هر سو آن لگام ** تا خبر یابد ز فارس اسپ خام
  • اسپ زیرکسار زان نیکو پیست ** کو همی‌داند که فارس بر ویست
  • او دلت را بر دو صد سودا ببست ** بی‌مرادت کرد پس دل را شکست
  • چون شکست او بال آن رای نخست ** چون نشد هستی بال‌اشکن درست 4460
  • چون قضایش حبل تدبیرت سکست ** چون نشد بر تو قضای آن درست
  • فسخ عزایم و نقضها جهت با خبر کردن آدمی را از آنک مالک و قاهر اوست و گاه گاه عزم او را فسخ ناکردن و نافذ داشتن تا طمع او را بر عزم کردن دارد تا باز عزمش را بشکند تا تنبیه بر تنبیه بود
  • عزمها و قصدها در ماجرا ** گاه گاهی راست می‌آید ترا
  • تا به طمع آن دلت نیت کند ** بار دیگر نیتت را بشکند
  • ور بکلی بی‌مرادت داشتی ** دل شدی نومید امل کی کاشتی
  • ور بکاریدی امل از عوریش ** کی شدی پیدا برو مقهوریش 4465
  • عاشقان از بی‌مرادیهای خویش ** باخبر گشتند از مولای خویش
  • بی‌مرادی شد قلاوز بهشت ** حفت الجنه شنو ای خوش سرشت
  • که مراداتت همه اشکسته‌پاست ** پس کسی باشد که کام او رواست
  • پس شدند اشکسته‌اش آن صادقان ** لیک کو خود آن شکست عاشقان
  • عاقلان اشکسته‌اش از اضطرار ** عاشقان اشکسته با صد اختیار 4470
  • عاقلانش بندگان بندی‌اند ** عاشقانش شکری و قندی‌اند
  • ائتیا کرها مهار عاقلان ** ائتیا طوعا بهار بی‌دلان
  • نظرکردن پیغامبر علیه السلام به اسیران و تبسم کردن و گفتن کی عجبت من قوم یجرون الی الجنة بالسلاسل و الاغلال
  • دید پیغامبر یکی جوقی اسیر ** که همی‌بردند و ایشان در نفیر
  • دیدشان در بند آن آگاه شیر ** می نظر کردند در وی زیر زیر
  • تا همی خایید هر یک از غضب ** بر رسول صدق دندانها و لب 4475
  • زهره نه با آن غضب که دم زنند ** زانک در زنجیر قهر ده‌منند
  • می‌کشاندشان موکل سوی شهر ** می‌برد از کافرستانشان به قهر
  • نه فدایی می‌ستاند نه زری ** نه شفاعت می‌رسد از سروری
  • رحمت عالم همی‌گویند و او ** عالمی را می‌برد حلق و گلو
  • با هزار انکار می‌رفتند راه ** زیر لب طعنه‌زنان بر کار شاه 4480
  • چاره‌ها کردیم و اینجا چاره نیست ** خود دل این مرد کم از خاره نیست
  • ما هزاران مرد شیر الپ ارسلان ** با دو سه عریان سست نیم‌جان
  • این چنین درمانده‌ایم از کژرویست ** یا ز اخترهاست یا خود جادویست
  • بخت ما را بر درید آن بخت او ** تخت ما شد سرنگون از تخت او
  • کار او از جادوی گر گشت زفت ** جادوی کردیم ما هم چون نرفت 4485
  • تفسیر این آیت کی ان تستفتحوا فقد جائکم الفتح ایه‌ای طاعنان می‌گفتید کی از ما و محمد علیه السلام آنک حق است فتح و نصرتش ده و این بدان می‌گفتید تا گمان آید کی شما طالب حق‌اید بی غرض اکنون محمد را نصرت دادیم تا صاحب حق را ببینید
  • از بتان و از خدا در خواستیم ** که بکن ما را اگر ناراستیم
  • آنک حق و راستست از ما و او ** نصرتش ده نصرت او را بجو
  • این دعا بسیار کردیم و صلات ** پیش لات و پیش عزی و منات
  • که اگر حقست او پیداش کن ** ور نباشد حق زبون ماش کن
  • چونک وا دیدیم او منصور بود ** ما همه ظلمت بدیم او نور بود 4490
  • این جواب ماست کانچ خواستید ** گشت پیدا که شما ناراستید
  • باز این اندیشه را از فکر خویش ** کور می‌کردند و دفع از ذکر خویش
  • کین تفکرمان هم از ادبار رست ** که صواب او شود در دل درست
  • خود چه شد گر غالب آمد چند بار ** هر کسی را غالب آرد روزگار
  • ما هم از ایام بخت‌آور شدیم ** بارها بر وی مظفر آمدیم 4495
  • باز گفتندی که گرچه او شکست ** چون شکست ما نبود آن زشت و پست
  • زانک بخت نیک او را در شکست ** داد صد شادی پنهان زیردست
  • کو باشکسته نمی‌مانست هیچ ** که نه غم بودش در آن نه پیچ پیچ
  • چون نشان مومنان مغلوبیست ** لیک در اشکست ممن خوبیست
  • گر تو مشک و عنبری را بشکنی ** عالمی از فوح ریحان پر کنی 4500
  • ور شکستی ناگهان سرگین خر ** خانه‌ها پر گند گردد تا به سر
  • وقت واگشت حدیبیه بذل ** دولت انا فتحنا زد دهل
  • سر آنک بی‌مراد بازگشتن رسول علیه السلام از حدیبیه حق تعالی لقب آن فتح کرد کی انا فتحنا کی به صورت غلق بود و به معنی فتح چنانک شکستن مشک به ظاهر شکستن است و به معنی درست کردنست مشکی او را و تکمیل فواید اوست
  • آمدش پیغام از دولت که رو ** تو ز منع این ظفر غمگین مشو