English    Türkçe    فارسی   

3
4529-4578

  • بوی پیراهان یوسف را ندید ** آنک حافظ بود و یعقوبش کشید
  • آن شیاطین بر عنان آسمان ** نشنوند آن سر لوح غیب‌دان 4530
  • آن محمد خفته و تکیه زده ** آمده سر گرد او گردان شده
  • او خورد حلوا که روزیشست باز ** آن نه کانگشتان او باشد دراز
  • نجم ثاقب گشته حارس دیوران ** که بهل دزدی ز احمد سر ستان
  • ای دویده سوی دکان از پگاه ** هین به مسجد رو بجو رزق اله
  • پس رسول آن گفتشان را فهم کرد ** گفت آن خنده نبودم از نبرد 4535
  • مرده‌اند ایشان و پوسیده‌ی فنا ** مرده کشتن نیست مردی پیش ما
  • خود کیند ایشان که مه گردد شکاف ** چونک من پا بفشرم اندر مصاف
  • آنگهی کزاد بودیت و مکین ** مر شما را بسته می‌دیدم چنین
  • ای بنازیده به ملک و خاندان ** نزد عاقل اشتری بر ناودان
  • نقش تن را تا فتاد از بام طشت ** پیش چشمم کل آت آت گشت 4540
  • بنگرم در غوره می بینم عیان ** بنگرم در نیست شی بینم عیان
  • بنگرم سر عالمی بینم نهان ** آدم و حوا نرسته از جهان
  • مر شما را وقت ذرات الست ** دیده‌ام پا بسته و منکوس و پست
  • از حدوث آسمان بی عمد ** آنچ دانسته بدم افزون نشد
  • من شما را سرنگون می‌دیده‌ام ** پیش از آن کز آب و گل بالیده‌ام 4545
  • نو ندیدم تا کنم شادی بدان ** این همی‌دیدم در آن اقبالتان
  • بسته‌ی قهر خفی وانگه چه قهر ** قند می‌خوردید و در وی درج زهر
  • این چنین قندی پر از زهر ار عدو ** خوش بنوشد چت حسد آید برو
  • با نشاط آن زهر می‌کردید نوش ** مرگتان خفیه گرفته هر دو گوش
  • من نمی‌کردم غزا از بهر آن ** تا ظفر یابم فرو گیرم جهان 4550
  • کین جهان جیفه‌ست و مردار و رخیص ** بر چنین مردار چون باشم حریص
  • سگ نیم تا پرچم مرده کنم ** عیسی‌ام آیم که تا زنده‌ش کنم
  • زان همی‌کردم صفوف جنگ چاک ** تا رهانم مر شما را از هلاک
  • زان نمی‌برم گلوهای بشر ** تا مرا باشد کر و فر و حشر
  • زان همی‌برم گلویی چند تا ** زان گلوها عالمی یابد رها 4555
  • که شما پروانه‌وار از جهل خویش ** پیش آتش می‌کنید این حمله کیش
  • من همی‌رانم شما را همچو مست ** از در افتادن در آتش با دو دست
  • آنک خود را فتحها پنداشتید ** تخم منحوسی خود می‌کاشتید
  • یکدگر را جد جد می‌خواندید ** سوی اژدرها فرس می‌راندید
  • قهر می‌کردید و اندر عین قهر ** خود شما مقهور قهر شیر دهر 4560
  • بیان آنک طاغی در عین قاهری مقهورست و در عین منصوری ماسور
  • دزد قهرخواجه کرد و زر کشید ** او بدان مشغول خود والی رسید
  • گر ز خواجه آن زمان بگریختی ** کی برو والی حشر انگیختی
  • قاهری دزد مقهوریش بود ** زانک قهر او سر او را ربود
  • غالبی بر خواجه دام او شود ** تا رسد والی و بستاند قود
  • ای که تو بر خلق چیره گشته‌ای ** در نبرد و غالبی آغشته‌ای 4565
  • آن به قاصد منهزم کردستشان ** تا ترا در حلقه می‌آرد کشان
  • هین عنان در کش پی این منهزم ** در مران تا تو نگردی منخزم
  • چون کشانیدت بدین شیوه به دام ** حمله بینی بعد از آن اندر زحام
  • عقل ازین غالب شدن کی گشت شاد ** چون درین غالب شدن دید او فساد
  • تیزچشم آمد خرد بینای پیش ** که خدایش سرمه کرد از کحل خویش 4570
  • گفت پیغامبر که هستند از فنون ** اهل جنت در خصومتها زبون
  • از کمال حزم و س الظن خویش ** نه ز نقص و بد دلی و ضعف کیش
  • در فره دادن شنیده در کمون ** حکمت لولا رجال مومنون
  • دست‌کوتاهی ز کفار لعین ** فرض شد بهر خلاص مومنین
  • قصه‌ی عهد حدیبیه بخوان ** کف ایدیکم تمامت زان بدان 4575
  • نیز اندر غالبی هم خویش را ** دید او مغلوب دام کبریا
  • زان نمی‌خندم من از زنجیرتان ** که بکردم ناگهان شبگیرتان
  • زان همی‌خندم که با زنجیر و غل ** می‌کشمتان سوی سروستان و گل