English    Türkçe    فارسی   

3
4721-4770

  • غیر هفتاد و دو ملت کیش او ** تخت شاهان تخته‌بندی پیش او
  • مطرب عشق این زند وقت سماع ** بندگی بند و خداوندی صداع
  • پس چه باشد عشق دریای عدم ** در شکسته عقل را آنجا قدم
  • بندگی و سلطنت معلوم شد ** زین دو پرده عاشقی مکتوم شد
  • کاشکی هستی زبانی داشتی ** تا ز هستان پرده‌ها برداشتی 4725
  • هر چه گویی ای دم هستی از آن ** پرده‌ی دیگر برو بستی بدان
  • آفت ادراک آن قالست و حال ** خون بخون شستن محالست و محال
  • من چو با سوداییانش محرمم ** روز و شب اندر قفص در می‌دمم
  • سخت مست و بی‌خود و آشفته‌ای ** دوش ای جان بر چه پهلو خفته‌ای
  • هان و هان هش دار بر ناری دمی ** اولا بر جه طلب کن محرمی 4730
  • عاشق و مستی و بگشاده زبان ** الله الله اشتری بر ناودان
  • چون ز راز و ناز او گوید زبان ** یا جمیل الستر خواند آسمان
  • ستر چه در پشم و پنبه آذرست ** تا همی‌پوشیش او پیداترست
  • چون بکوشم تا سرش پنهان کنم ** سر بر آرد چون علم کاینک منم
  • رغم انفم گیردم او هر دو گوش ** کای مدمغ چونش می‌پوشی بپوش 4735
  • گویمش رو گرچه بر جوشیده‌ای ** همچو جان پیدایی و پوشیده‌ای
  • گوید او محبوس خنبست این تنم ** چون می اندر بزم خنبک می‌زنم
  • گویمش زان پیش که گردی گرو ** تا نیاید آفت مستی برو
  • گوید از جام لطیف‌آشام من ** یار روزم تا نماز شام من
  • چون بیاید شام و دزدد جام من ** گویمش وا ده که نامد شام من 4740
  • زان عرب بنهاد نام می مدام ** زانک سیری نیست می‌خور را مدام
  • عشق جوشد باده‌ی تحقیق را ** او بود ساقی نهان صدیق را
  • چون بجویی تو بتوفیق حسن ** باده آب جان بود ابریق تن
  • چون بیفزاید می توفیق را ** قوت می بشکند ابریق را
  • آب گردد ساقی و هم مست آب ** چون مگو والله اعلم بالصواب 4745
  • پرتو ساقیست کاندر شیره رفت ** شیره بر جوشید و رقصان گشت و زفت
  • اندرین معنی بپرس آن خیره را ** که چنین کی دیده بودی شیره را
  • بی تفکر پیش هر داننده هست ** آنک با شوریده شوراننده هست
  • حکایت عاشقی دراز هجرانی بسیار امتحانی
  • یک جوانی بر زنی مجنون بدست ** می‌ندادش روزگار وصل دست
  • بس شکنجه کرد عشقش بر زمین ** خود چرا دارد ز اول عشق کین 4750
  • عشق از اول چرا خونی بود ** تا گریزد آنک بیرونی بود
  • چون فرستادی رسولی پیش زن ** آن رسول از رشک گشتی راه‌زن
  • ور بسوی زن نبشتی کاتبش ** نامه را تصحیف خواندی نایبش
  • ور صبا را پیک کردی در وفا ** از غباری تیره گشتی آن صبا
  • رقعه گر بر پر مرغی دوختی ** پر مرغ از تف رقعه سوختی 4755
  • راههای چاره را غیرت ببست ** لشکر اندیشه را رایت شکست
  • بود اول مونس غم انتظار ** آخرش بشکست کی هم انتظار
  • گاه گفتی کین بلای بی‌دواست ** گاه گفتی نه حیات جان ماست
  • گاه هستی زو بر آوردی سری ** گاه او از نیستی خوردی بری
  • چونک بر وی سرد گشتی این نهاد ** جوش کردی گرم چشمه‌ی اتحاد 4760
  • چونک با بی‌برگی غربت بساخت ** برگ بی‌برگی به سوی او بتاخت
  • خوشه‌های فکرتش بی‌کاه شد ** شب‌روان را رهنما چون ماه شد
  • ای بسا طوطی گویای خمش ** ای بسا شیرین‌روان رو ترش
  • رو به گورستان دمی خامش نشین ** آن خموشان سخن‌گو را ببین
  • لیک اگر یکرنگ بینی خاکشان ** نیست یکسان حالت چالاکشان 4765
  • شحم و لحم زندگان یکسان بود ** آن یکی غمگین دگر شادان بود
  • تو چه دانی تا ننوشی قالشان ** زانک پنهانست بر تو حالشان
  • بشنوی از قال های و هوی را ** کی ببینی حالت صدتوی را
  • نقش ما یکسان بضدها متصف ** خاک هم یکسان روانشان مختلف
  • همچنین یکسان بود آوازها ** آن یکی پر درد و آن پر نازها 4770