English    Türkçe    فارسی   

3
726-775

  • از نشاط از ما کرانه کرده‌ای ** این تکبر از کجا آورده‌ای
  • یک شغالی پیش او شد کای فلان ** شید کردی یا شدی از خوش‌دلان
  • شید کردی تا به منبر بر جهی ** تا ز لاف این خلق را حسرت دهی
  • بس بکوشیدی ندیدی گرمیی ** پس ز شید آورده‌ای بی‌شرمیی
  • گرمی آن اولیا و انبیاست ** باز بی‌شرمی پناه هر دغاست 730
  • که التفات خلق سوی خود کشند ** که خوشیم و از درون بس ناخوشند
  • چرب کردن مرد لافی لب و سبلت خود را هر بامداد به پوست دنبه و بیرون آمدن میان حریفان کی من چنین خورده‌ام و چنان
  • پوست دنبه یافت شخصی مستهان ** هر صباحی چرب کردی سبلتان
  • در میان منعمان رفتی که من ** لوت چربی خورده‌ام در انجمن
  • دست بر سبلت نهادی در نوید ** رمز یعنی سوی سبلت بنگرید
  • کین گواه صدق گفتار منست ** وین نشان چرب و شیرین خوردنست 735
  • اشکمش گفتی جواب بی‌طنین ** که اباد الله کید الکاذبین
  • لاف تو ما را بر آتش بر نهاد ** کان سبال چرب تو بر کنده باد
  • گر نبودی لاف زشتت ای گدا ** یک کریمی رحم افکندی به ما
  • ور نمودی عیب و کژ کم باختی ** یک طبیبی داروی او ساختی
  • گفت حق که کژ مجنبان گوش و دم ** ینفعن الصادقین صدقهم 740
  • گفت اندر کژ مخسپ ای محتلم ** آنچ داری وا نما و فاستقم
  • ور نگویی عیب خود باری خمش ** از نمایش وز دغل خود را مکش
  • گر تو نقدی یافتی مگشا دهان ** هست در ره سنگهای امتحان
  • سنگهای امتحان را نیز پیش ** امتحانها هست در احوال خویش
  • گفت یزدان از ولادت تا بحین ** یفتنون کل عام مرتین 745
  • امتحان در امتحانست ای پدر ** هین به کمتر امتحان خود را مخر
  • آمن بودن بلعم باعور کی امتحانها کرد حضرت او را و از آنها روی سپید آمده بود
  • بلعم باعور و ابلیس لعین ** ز امتحان آخرین گشته مهین
  • او بدعوی میل دولت می‌کند ** معده‌اش نفرین سبلت می‌کند
  • کانچ پنهان می‌کند پیدایش کن ** سوخت ما را ای خدا رسواش کن
  • جمله اجزای تنش خصم ویند ** کز بهاری لافد ایشان در دیند 750
  • لاف وا داد کرمها می‌کند ** شاخ رحمت را ز بن بر می‌کند
  • راستی پیش آر یا خاموش کن ** وانگهان رحمت ببین و نوش کن
  • آن شکم خصم سبال او شده ** دست پنهان در دعا اندر زده
  • کای خدا رسوا کن این لاف لام ** تا بجنبد سوی ما رحم کرام
  • مستجاب آمد دعای آن شکم ** شورش حاجت بزد بیرون علم 755
  • گفت حق گر فاسقی و اهل صنم ** چون مرا خوانی اجابتها کنم
  • تو دعا را سخت گیر و می‌شخول ** عاقبت برهاندت از دست غول
  • چون شکم خود را به حضرت در سپرد ** گربه آمد پوست آن دنبه ببرد
  • از پس گربه دویدند او گریخت ** کودک از ترس عتابش رنگ ریخت
  • آمد اندر انجمن آن طفل خرد ** آب روی مرد لافی را ببرد 760
  • گفت آن دنبه که هر صبحی بدان ** چرب می‌کردی لبان و سبلتان
  • گربه آمد ناگهانش در ربود ** بس دویدیم و نکرد آن جهد سود
  • خنده آمد حاضران را از شگفت ** رحمهاشان باز جنبیدن گرفت
  • دعوتش کردند و سیرش داشتند ** تخم رحمت در زمینش کاشتند
  • او چو ذوق راستی دید از کرام ** بی تکبر راستی را شد غلام 765
  • دعوی طاوسی کردن آن شغال کی در خم صباغ افتاده بود
  • و آن شغال رنگ‌رنگ آمد نهفت ** بر بناگوش ملامت‌گر بکفت
  • بنگر آخر در من و در رنگ من ** یک صنم چون من ندارد خود شمن
  • چون گلستان گشته‌ام صد رنگ و خوش ** مر مرا سجده کن از من سر مکش
  • کر و فر و آب و تاب و رنگ بین ** فخر دنیا خوان مرا و رکن دین
  • مظهر لطف خدایی گشته‌ام ** لوح شرح کبریایی گشته‌ام 770
  • ای شغالان هین مخوانیدم شغال ** کی شغالی را بود چندین جمال
  • آن شغالان آمدند آنجا بجمع ** همچو پروانه به گرداگرد شمع
  • پس چه خوانیمت بگو ای جوهری ** گفت طاوس نر چون مشتری
  • پس بگفتندش که طاوسان جان ** جلوه‌ها دارند اندر گلستان
  • تو چنان جلوه کنی گفتا که نی ** بادیه نارفته چون کوبم منی 775