English    Türkçe    فارسی   

4
1738-1787

  • وانگهان گفته خدا که ننگرم ** من به ظاهر من به باطن ناظرم
  • حکایت آن مداح کی از جهت ناموس شکر ممدوح می‌کرد و بوی اندوه و غم اندرون او و خلاقت دلق ظاهر او می‌نمود کی آن شکرها لافست و دروغ
  • آن یکی با دلق آمد از عراق ** باز پرسیدند یاران از فراق
  • گفت آری بد فراق الا سفر ** بود بر من بس مبارک مژده‌ور 1740
  • که خلیفه داد ده خلعت مرا ** که قرینش باد صد مدح و ثنا
  • شکرها و حمدها بر می‌شمرد ** تا که شکر از حد و اندازه ببرد
  • پس بگفتندش که احوال نژند ** بر دروغ تو گواهی می‌دهند
  • تن برهنه سر برهنه سوخته ** شکر را دزدیده یا آموخته
  • کو نشان شکر و حمد میر تو ** بر سر و بر پای بی توفیر تو 1745
  • گر زبانت مدح آن شه می‌تند ** هفت اندامت شکایت می‌کند
  • در سخای آن شه و سلطان جود ** مر ترا کفشی و شلواری نبود
  • گفت من ایثار کردم آنچ داد ** میر تقصیری نکرد از افتقاد
  • بستدم جمله عطاها از امیر ** بخش کردم بر یتیم و بر فقیر
  • مال دادم بستدم عمر دراز ** در جزا زیرا که بودم پاک‌باز 1750
  • پس بگفتندش مبارک مال رفت ** چیست اندر باطنت این دود نفت
  • صد کراهت در درون تو چو خار ** کی بود انده نشان ابتشار
  • کو نشان عشق و ایثار و رضا ** گر درستست آنچ گفتی ما مضی
  • خود گرفتم مال گم شد میل کو ** سیل اگر بگذشت جای سیل کو
  • چشم تو گر بد سیاه و جان‌فزا ** گر نماند او جان‌فزا ازرق چرا 1755
  • کو نشان پاک‌بازی ای ترش ** بوی لاف کژ همی‌آید خمش
  • صد نشان باشد درون ایثار را ** صد علامت هست نیکوکار را
  • مال در ایثار اگر گردد تلف ** در درون صد زندگی آید خلف
  • در زمین حق زراعت کردنی ** تخمهای پاک آنگه دخل نی
  • گر نروید خوشه از روضات هو ** پس چه واسع باشد ارض الله بگو 1760
  • چونک این ارض فنا بی‌ریع نیست ** چون بود ارض الله آن مستوسعیست
  • این زمین را ریع او خود بی‌حدست ** دانه‌ای را کمترین خود هفصدست
  • حمد گفتی کو نشان حامدون ** نه برونت هست اثر نه اندرون
  • حمد عارف مر خدا را راستست ** که گواه حمد او شد پا و دست
  • از چه تاریک جسمش بر کشید ** وز تک زندان دنیااش خرید 1765
  • اطلس تقوی و نور متلف ** آیت حمدست او را بر کتف
  • وا رهیده از جهان عاریه ** ساکن گلزار و عین جاریه
  • بر سریر سر عالی‌همتش ** مجلس و جا و مقام و رتبتش
  • مقعد صدقی که صدیقان درو ** جمله سر سبزند و شاد و تازه‌رو
  • حمدشان چون حمد گلشن از بهار ** صد نشانی دارد و صد گیر و دار 1770
  • بر بهارش چشمه و نخل و گیاه ** وآن گلستان و نگارستان گواه
  • شاهد شاهد هزاران هر طرف ** در گواهی هم‌چو گوهر بر صدف
  • بوی سر بد بیاید از دمت ** وز سر و رو تابد ای لافی غمت
  • بوشناسانند حاذق در مصاف ** تو به جلدی های هو کم کن گزاف
  • تو ملاف از مشک کان بوی پیاز ** از دم تو می‌کند مکشوف راز 1775
  • گل‌شکر خوردم همی‌گویی و بوی ** می‌زند از سیر که یافه مگوی
  • هست دل ماننده‌ی خانه‌ی کلان ** خانه‌ی دل را نهان همسایگان
  • از شکاف روزن و دیوارها ** مطلع گردند بر اسرار ما
  • از شکافی که ندارد هیچ وهم ** صاحب خانه و ندارد هیچ سهم
  • از نبی بر خوان که دیو و قوم او ** می‌برند از حال انسی خفیه بو 1780
  • از رهی که انس از آن آگاه نیست ** زانک زین محسوس و زین اشباه نیست
  • در میان ناقدان زرقی متن ** با محک ای قلب دون لافی مزن
  • مر محک را ره بود در نقد و قلب ** که خدایش کرد امیر جسم و قلب
  • چون شیاطین با غلیظیهای خویش ** واقف‌اند از سر ما و فکر و کیش
  • مسلکی دارند دزدیده درون ** ما ز دزدیهای ایشان سرنگون 1785
  • دم به دم خبط و زیانی می‌کنند ** صاحب نقب و شکاف روزنند
  • پس چرا جان‌های روشن در جهان ** بی‌خبر باشند از حال نهان