English    Türkçe    فارسی   

4
2534-2583

  • پس به دست خویش گیری تیشه‌ای ** می‌زنی بر خانه بی‌اندیشه‌ای
  • که حجاب گنج بینی خانه را ** مانع صد خرمن این یک دانه را 2535
  • پس در آتش افکنی این دانه را ** پیش گیری پیشه‌ی مردانه را
  • ای به یک برگی ز باغی مانده ** هم‌چو کرمی برگش از رز رانده
  • چون کرم این کرم را بیدار کرد ** اژدهای جهل را این کرم خورد
  • کرم کرمی شد پر از میوه و درخت ** این چنین تبدیل گردد نیکبخت
  • تفسیر کنت کنزا مخفیا فاحببت ان اعرف
  • خانه بر کن کز عقیق این یمن ** صد هزاران خانه شاید ساختن 2540
  • گنج زیر خانه است و چاره نیست ** از خرابی خانه مندیش و مه‌ایست
  • که هزاران خانه از یک نقد گنج ** توان عمارت کرد بی‌تکلیف و رنج
  • عاقبت این خانه خود ویران شود ** گنج از زیرش یقین عریان شود
  • لیک آن تو نباشد زانک روح ** مزد ویران کردنستش آن فتوح
  • چون نکرد آن کار مزدش هست لا ** لییس للانسان الا ما سعی 2545
  • دست خایی بعد از آن تو کای دریغ ** این چنین ماهی بد اندر زیر میغ
  • من نکردم آنچ گفتند از بهی ** گنج رفت و خانه و دستم تهی
  • خانه‌ی اجرت گرفتی و کری ** نیست ملک تو به بیعی یا شری
  • این کری را مدت او تا اجل ** تا درین مدت کنی در وی عمل
  • پاره‌دوزی می‌کنی اندر دکان ** زیر این دکان تو مدفون دو کان 2550
  • هست این دکان کرایی زود باش ** تیشه بستان و تکش را می‌تراش
  • تا که تیشه ناگهان بر کان نهی ** از دکان و پاره‌دوزی وا رهی
  • پاره‌دوزی چیست خورد آب و نان ** می‌زنی این پاره بر دلق گران
  • هر زمان می‌درد این دلق تنت ** پاره بر وی می‌زنی زین خوردنت
  • ای ز نسل پادشاه کامیار ** با خود آ زین پاره‌دوزی ننگ دار 2555
  • پاره‌ای بر کن ازین قعر دکان ** تا برآرد سر به پیش تو دو کان
  • پیش از آن کین مهلت خانه‌ی کری ** آخر آید تو نخورده زو بری
  • پس ترا بیرون کند صاحب دکان ** وین دکان را بر کند از روی کان
  • تو ز حسرت گاه بر سر می‌زنی ** گاه ریش خام خود بر می‌کنی
  • کای دریغا آن من بود این دکان ** کور بودم بر نخوردم زین مکان 2560
  • ای دریغا بود ما را برد باد ** تا ابد یا حسرتا شد للعباد
  • غره شدن آدمی به ذکاوت و تصویرات طبع خویشتن و طلب ناکردن علم غیب کی علم انبیاست
  • دیدم اندر خانه من نقش و نگار ** بودم اندر عشق خانه بی‌قرار
  • بودم از گنج نهانی بی‌خبر ** ورنه دستنبوی من بودی تبر
  • آه گر داد تبر را دادمی ** این زمان غم را تبرا دادمی
  • چشم را بر نقش می‌انداختم ** هم‌چو طفلان عشقها می‌باختم 2565
  • پس نکو گفت آن حکیم کامیار ** که تو طفلی خانه پر نقش و نگار
  • در الهی‌نامه بس اندرز کرد ** که بر آر دودمان خویش گرد
  • بس کن ای موسی بگو وعده‌ی سوم ** که دل من ز اضطرابش گشت گم
  • گفت موسی آن سوم ملک دوتو ** دو جهانی خالص از خصم و عدو
  • بیشتر زان ملک که اکنون داشتی ** کان بد اندر جنگ و این در آشتی 2570
  • آنک در جنگت چنان ملکی دهد ** بنگر اندر صلح خوانت چون نهد
  • آن کرم که اندر جفا آنهات داد ** در وفا بنگر چه باشد افتقاد
  • گفت ای موسی چهارم چیست زود ** بازگو صبرم شد و حرصم فزود
  • گفت چارم آنک مانی تو جوان ** موی هم‌چون قیر و رخ چون ارغوان
  • رنگ و بو در پیش ما بس کاسدست ** لیک تو پستی سخن کردیم پست 2575
  • افتخار از رنگ و بو و از مکان ** هست شادی و فریب کودکان
  • بیان این خبر کی کلموا الناس علی قدر عقولهم لا علی قدر عقولکم حتی لا یکذبوا الله و رسوله
  • چونک با کودک سر و کارم فتاد ** هم زبان کودکان باید گشاد
  • که برو کتاب تا مرغت خرم ** یا مویز و جوز و فستق آورم
  • جز شباب تن نمی‌دانی به کیر ** این جوانی را بگیر ای خر شعیر
  • هیچ آژنگی نیفتد بر رخت ** تازه ماند آن شباب فرخت 2580
  • نه نژند پیریت آید برو ** نه قد چون سرو تو گردد دوتو
  • نه شود زور جوانی از تو کم ** نه به دندانها خللها یا الم
  • نه کمی در شهوت و طمث و بعال ** که زنان را آید از ضعفت ملال