English    Türkçe    فارسی   

4
2841-2890

  • من به سوی جمع هنگامه شدم ** اطلاع از حال ایشان بستدم
  • آن یکی می‌گفت گردون فانیست ** بی‌گمانی این بنا را بانیست
  • وان دگر گفت این قدیم و بی کیست ** نیستش بانی و یا بانی ویست
  • گفت منکر گشته‌ای خلاق را ** روز و شب آرنده و رزاق را
  • گفت بی برهان نخواهم من شنید ** آنچ گولی آن به تقلیدی گزید 2845
  • هین بیاور حجت و برهان که من ** نشنوم بی حجت این را در زمن
  • گفت حجت در درون جانمست ** در درون جان نهان برهانمست
  • تو نمی‌بینی هلال از ضعف چشم ** من همی بینم مکن بر من تو خشم
  • گفت و گو بسیار گشت و خلق گیج ** در سر و پایان این چرخ پسیج
  • گفت یارا در درونم حجتیست ** بر حدوث آسمانم آیتیست 2850
  • من یقین دارم نشانش آن بود ** مر یقین‌دان را که در آتش رود
  • در زبان می‌ناید آن حجت بدان ** هم‌چو حال سر عشق عاشقان
  • نیست پیدا سر گفت و گوی من ** جز که زردی و نزاری روی من
  • اشک و خون بر رخ روانه می‌دود ** حجت حسن و جمالش می‌شود
  • گفت من اینها ندانم حجتی ** که بود در پیش عامه آیتی 2855
  • گفت چون قلبی و نقدی دم زنند ** که تو قلبی من تکویم ارجمند
  • هست آتش امتحان آخرین ** کاندر آتش در فتند این دو قرین
  • عام و خاص از حالشان عالم شوند ** از گمان و شک سوی ایقان روند
  • آب و آتش آمد ای جان امتحان ** نقد و قلبی را که آن باشد نهان
  • تا من و تو هر دو در آتش رویم ** حجت باقی حیرانان شویم 2860
  • تا من و تو هر دو در بحر اوفتیم ** که من و تو این کره را آیتیم
  • هم‌چنان کردند و در آتش شدند ** هر دو خود را بر تف آتش زدند
  • از خدا گوینده مرد مدعی ** رست و سوزید اندر آتش آن دعی
  • از مذن بشنو این اعلام را ** کوری افزون‌روان خام را
  • که نسوزیدست این نام از اجل ** کش مسمی صدر بودست و اجل 2865
  • صد هزاران زین رهان اندر قران ** بر دریده پرده‌های منکران
  • چون گرو بستند غالب شد صواب ** در دوام و معجزات و در جواب
  • فهم کردم کانک دم زد از سبق ** وز حدوث چرخ پیروزست و حق
  • حجت منکر هماره زردرو ** یک نشان بر صدق آن انکار کو
  • یک مناره در ثنای منکران ** کو درین عالم که تا باشد نشان 2870
  • منبری کو که بر آنجا مخبری ** یاد آرد روزگار منکری
  • روی دینار و درم از نامشان ** تا قیامت می‌دهد زین حق نشان
  • سکه‌ی شاهان همی گردد دگر ** سکه‌ی احمد ببین تا مستقر
  • بر رخ نقره و یا روی زری ** وا نما بر سکه نام منکری
  • خود مگیر این معجز چون آفتاب ** صد زبان بین نام او ام‌الکتاب 2875
  • زهره نی کس را که یک حرفی از آن ** یا بدزدد یا فزاید در بیان
  • یار غالب شو که تا غالب شوی ** یار مغلوبان مشو هین ای غوی
  • حجت منکر همین آمد که من ** غیر این ظاهر نمی‌بینم وطن
  • هیچ نندیشد که هر جا ظاهریست ** آن ز حکمتهای پنهان مخبریست
  • فایده‌ی هر ظاهری خود باطنیست ** هم‌چو نفع اندر دواها کامنست 2880
  • تفسیر این آیت کی و ما خلقنا السموات والارض و ما بینهما الا بالحق نیافریدمشان بهر همین کی شما می‌بینید بلک بهر معنی و حکمت باقیه کی شما نمی‌بینید آن را
  • هیچ نقاشی نگارد زین نقش ** بی امید نفع بهر عین نقش
  • بلک بهر میهمانان و کهان ** که به فرجه وارهند از اندهان
  • شادی بچگان و یاد دوستان ** دوستان رفته را از نقش آن
  • هیچ کوزه‌گر کند کوزه شتاب ** بهر عین کوزه نه بر بوی آب
  • هیچ کاسه گر کند کاسه تمام ** بهر عین کاسه نه بهر طعام 2885
  • هیچ خطاطی نویسد خط به فن ** بهر عین خط نه بهر خواندن
  • نقش ظاهر بهر نقش غایبست ** وان برای غایب دیگر ببست
  • تا سوم چارم دهم بر می‌شمر ** این فواید را به مقدار نظر
  • هم‌چو بازیهای شطرنج ای پسر ** فایده‌ی هر لعب در تالی نگر
  • این نهادند بهر آن لعب نهان ** وان برای آن و آن بهر فلان 2890