English    Türkçe    فارسی   

4
425-474

  • شب بهر خانه چراغی می‌نهند ** تا به نور آن ز ظلمت می‌رهند 425
  • آن چراغ این تن بود نورش چو جان ** هست محتاج فتیل و این و آن
  • آن چراغ شش فتیله‌ی این حواس ** جملگی بر خواب و خور دارد اساس
  • بی‌خور و بی‌خواب نزید نیم دم ** با خور و با خواب نزید نیز هم
  • بی‌فتیل و روغنش نبود بقا ** با فتیل و روغن او هم بی‌وفا
  • زانک نور علتی‌اش مرگ‌جوست ** چون زید که روز روشن مرگ اوست 430
  • جمله حسهای بشر هم بی‌بقاست ** زانک پیش نور روز حشر لاست
  • نور حس و جان بابایان ما ** نیست کلی فانی و لا چون گیا
  • لیک مانند ستاره و ماهتاب ** جمله محوند از شعاع آفتاب
  • آنچنان که سوز و درد زخم کیک ** محو گردد چون در آید مار الیک
  • آنچنان که عور اندر آب جست ** تا در آب از زخم زنبوران برست 435
  • می‌کند زنبور بر بالا طواف ** چون بر آرد سر ندارندش معاف
  • آب ذکر حق و زنبور این زمان ** هست یاد آن فلانه وان فلان
  • دم بخور در آب ذکر و صبر کن ** تا رهی از فکر و وسواس کهن
  • بعد از آن تو طبع آن آب صفا ** خود بگیری جملگی سر تا به پا
  • آنچنان که از آب آن زنبور شر ** می‌گریزد از تو هم گیرد حذر 440
  • بعد از آن خواهی تو دور از آب باش ** که بسر هم‌طبع آبی خواجه‌تاش
  • بس کسانی کز جهان بگذشته‌اند ** لا نیند و در صفات آغشته‌اند
  • در صفات حق صفات جمله‌شان ** هم‌چو اختر پیش آن خور بی‌نشان
  • گر ز قرآن نقل خواهی ای حرون ** خوان جمیع هم لدینا محضرون
  • محضرون معدوم نبود نیک بین ** تا بقای روحها دانی یقین 445
  • روح محجوب از بقا بس در عذاب ** روح واصل در بقا پاک از حجاب
  • زین چراغ حس حیوان المراد ** گفتمت هان تا نجویی اتحاد
  • روح خود را متصل کن ای فلان ** زود با ارواح قدس سالکان
  • صد چراغت ار مرند ار بیستند ** پس جدا اند و یگانه نیستند
  • زان همه جنگند این اصحاب ما ** جنگ کس نشنید اندر انبیا 450
  • زانک نور انبیا خورشید بود ** نور حس ما چراغ و شمع و دود
  • یک بمیرد یک بماند تا به روز ** یک بود پژمرده دیگر با فروز
  • جان حیوانی بود حی از غذا ** هم بمیرد او بهر نیک و بذی
  • گر بمیرد این چراغ و طی شود ** خانه‌ی همسایه مظلم کی شود
  • نور آن خانه چو بی این هم به پاست ** پس چراغ حس هر خانه جداست 455
  • این مثال جان حیوانی بود ** نه مثال جان ربانی بود
  • باز از هندوی شب چون ماه زاد ** در سر هر روزنی نوری فتاد
  • نور آن صد خانه را تو یک شمر ** که نماند نور این بی آن دگر
  • تا بود خورشید تابان بر افق ** هست در هر خانه نور او قنق
  • باز چون خورشید جان آفل شود ** نور جمله خانه‌ها زایل شود 460
  • این مثال نور آمد مثل نی ** مر ترا هادی عدو را ره‌زنی
  • بر مثال عنکبوت آن زشت‌خو ** پرده‌های گنده را بر بافد او
  • از لعاب خویش پرده‌ی نور کرد ** دیده‌ی ادراک خود را کور کرد
  • گردن اسپ ار بگیرد بر خورد ** ور بگیرد پاش بستاند لگد
  • کم نشین بر اسپ توسن بی‌لگام ** عقل و دین را پیشوا کن والسلام 465
  • اندرین آهنگ منگر سست و پست ** کاندرین ره صبر و شق انفسست
  • بقیه‌ی قصه‌ی بنای مسجد اقصی
  • چون سلیمان کرد آغاز بنا ** پاک چون کعبه همایون چون منی
  • در بنااش دیده می‌شد کر و فر ** نی فسرده چون بناهای دگر
  • در بنا هر سنگ کز که می‌سکست ** فاش سیروا بی‌همی گفت از نخست
  • هم‌چو از آب و گل آدم‌کده ** نور ز آهک پاره‌ها تابان شده 470
  • سنگ بی‌حمال آینده شده ** وان در و دیوارها زنده شده
  • حق همی‌گوید که دیوار بهشت ** نیست چون دیوارها بی‌جان و زشت
  • چون در و دیوار تن با آگهیست ** زنده باشد خانه چون شاهنشهیست
  • هم درخت و میوه هم آب زلال ** با بهشتی در حدیث و در مقال