English    Türkçe    فارسی   

4
512-561

  • از زبان تا چشم کو پاک از شکست ** صد هزاران ساله گویم اندکست
  • هین مشو نومید نور از آسمان ** حق چو خواهد می‌رسد در یک زمان
  • صد اثر در کانها از اختران ** می‌رساند قدرتش در هر زمان
  • اختر گردون ظلم را ناسخست ** اختر حق در صفاتش راسخست 515
  • چرخ پانصد ساله راه ای مستعین ** در اثر نزدیک آمد با زمین
  • سه هزاران سال و پانصد تا زحل ** دم بدم خاصیتش آرد عمل
  • در همش آرد چو سایه در ایاب ** طول سایه چیست پیش آفتاب
  • وز نفوس پاک اختروش مدد ** سوی اخترهای گردون می‌رسد
  • ظاهر آن اختران قوام ما ** باطن ما گشته قوام سما 520
  • در بیان آنک حکما گویند آدمی عالم صغریست و حکمای اللهی گویند آدمی عالم کبریست زیرا آن علم حکما بر صورت آدمی مقصور بود و علم این حکما در حقیقت حقیقت آدمی موصول بود
  • پس به صورت عالم اصغر توی ** پس به معنی عالم اکبر توی
  • ظاهر آن شاخ اصل میوه است ** باطنا بهر ثمر شد شاخ هست
  • گر نبودی میل و اومید ثمر ** کی نشاندی باغبان بیخ شجر
  • پس به معنی آن شجر از میوه زاد ** گر به صورت از شجر بودش ولاد
  • مصطفی زین گفت که آدم و انبیا ** خلف من باشند در زیر لوا 525
  • بهر این فرموده است آن ذو فنون ** رمز نحن اخرون السابقون
  • گر بصورت من ز آدم زاده‌ام ** من به معنی جد جد افتاده‌ام
  • کز برای من بدش سجده‌ی ملک ** وز پی من رفت بر هفتم فلک
  • پس ز من زایید در معنی پدر ** پس ز میوه زاد در معنی شجر
  • اول فکر آخر آمد در عمل ** خاصه فکری کو بود وصف ازل 530
  • حاصل اندر یک زمان از آسمان ** می‌رود می‌آید ایدر کاروان
  • نیست بر این کاروان این ره دراز ** کی مفازه زفت آید با مفاز
  • دل به کعبه می‌رود در هر زمان ** جسم طبع دل بگیرد ز امتنان
  • این دراز و کوتهی مر جسم راست ** چه دراز و کوته آنجا که خداست
  • چون خدا مر جسم را تبدیل کرد ** رفتنش بی‌فرسخ و بی‌میل کرد 535
  • صد امیدست این زمان بردار گام ** عاشقانه ای فتی خل الکلام
  • گرچه پله‌ی چشم بر هم می‌زنی ** در سفینه خفته‌ای ره می‌کنی
  • تفسیر این حدیث کی مثل امتی کمثل سفینة نوح من تمسک بها نجا و من تخلف عنها غرق
  • بهر این فرمود پیغامبر که من ** هم‌چو کشتی‌ام به طوفان زمن
  • ما و اصحابم چو آن کشتی نوح ** هر که دست اندر زند یابد فتوح
  • چونک با شیخی تو دور از زشتیی ** روز و شب سیاری و در کشتیی 540
  • در پناه جان جان‌بخشی توی ** کشتی اندر خفته‌ای ره می‌روی
  • مسکل از پیغامبر ایام خویش ** تکیه کم کن بر فن و بر کام خویش
  • گرچه شیری چون روی ره بی‌دلیل ** خویش‌بین و در ضلالی و ذلیل
  • هین مپر الا که با پرهای شیخ ** تا ببینی عون و لشکرهای شیخ
  • یک زمانی موج لطفش بال تست ** آتش قهرش دمی حمال تست 545
  • قهر او را ضد لطفش کم شمر ** اتحاد هر دو بین اندر اثر
  • یک زمان چون خاک سبزت می‌کند ** یک زمان پر باد و گبزت می‌کند
  • جسم عارف را دهد وصف جماد ** تا برو روید گل و نسرین شاد
  • لیک او بیند نبیند غیر او ** جز به مغز پاک ندهد خلد بو
  • مغز را خالی کن از انکار یار ** تا که ریحان یابد از گلزار یار 550
  • تا بیابی بوی خلد از یار من ** چون محمد بوی رحمن از یمن
  • در صف معراجیان گر بیستی ** چون براقت بر کشاند نیستی
  • نه چو معراج زمینی تا قمر ** بلک چون معراج کلکی تا شکر
  • نه چو معراج بخاری تا سما ** بل چو معراج جنینی تا نهی
  • خوش براقی گشت خنگ نیستی ** سوی هستی آردت گر نیستی 555
  • کوه و دریاها سمش مس می‌کند ** تا جهان حس را پس می‌کند
  • پا بکش در کشتی و می‌رو روان ** چون سوی معشوق جان جان روان
  • دست نه و پای نه رو تا قدم ** آن چنانک تاخت جانها از عدم
  • بردریدی در سخن پرده‌ی قیاس ** گر نبودی سمع سامع را نعاس
  • ای فلک بر گفت او گوهر ببار ** از جهان او جهانا شرم دار 560
  • گر بباری گوهرت صد تا شود ** جامدت بیننده و گویا شود