English    Türkçe    فارسی   

4
784-833

  • باد را دیدی که با عادان چه کرد ** آب را دیدی که در طوفان چه کرد
  • آنچ بر فرعون زد آن بحر کین ** وآنچ با قارون نمودست این زمین 785
  • وآنچ آن بابیل با آن پیل کرد ** وآنچ پشه کله‌ی نمرود خورد
  • وآنک سنگ انداخت داودی بدست ** گشت شصد پاره و لشکر شکست
  • سنگ می‌بارید بر اعدای لوط ** تا که در آب سیه خوردند غوط
  • گر بگویم از جمادات جهان ** عاقلانه یاری پیغامبران
  • مثنوی چندان شود که چل شتر ** گر کشد عاجز شود از بار پر 790
  • دست بر کافر گواهی می‌دهد ** لشکر حق می‌شود سر می‌نهد
  • ای نموده ضد حق در فعل درس ** در میان لشکر اویی بترس
  • جزو جزوت لشکر از در وفاق ** مر ترا اکنون مطیع‌اند از نفاق
  • گر بگوید چشم را کو را فشار ** درد چشم از تو بر آرد صد دمار
  • ور به دندان گوید او بنما وبال ** پس ببینی تو ز دندان گوشمال 795
  • باز کن طب را بخوان باب العلل ** تا ببینی لشکر تن را عمل
  • چونک جان جان هر چیزی ویست ** دشمنی با جان جان آسان کیست
  • خود رها کن لشکر دیو و پری ** کز میان جان کنندم صفدری
  • ملک را بگذار بلقیس از نخست ** چون مرا یابی همه ملک آن تست
  • خود بدانی چون بر من آمدی ** که تو بی من نقش گرمابه بدی 800
  • نقش اگر خود نقش سلطان یا غنیست ** صورتست از جان خود بی چاشنیست
  • زینت او از برای دیگران ** باز کرده بیهده چشم و دهان
  • ای تو در بیگار خود را باخته ** دیگران را تو ز خود نشناخته
  • تو به هر صورت که آیی بیستی ** که منم این والله آن تو نیستی
  • یک زمان تنها بمانی تو ز خلق ** در غم و اندیشه مانی تا به حلق 805
  • این تو کی باشی که تو آن اوحدی ** که خوش و زیبا و سرمست خودی
  • مرغ خویشی صید خویشی دام خویش ** صدر خویشی فرش خویشی بام خویش
  • جوهر آن باشد که قایم با خودست ** آن عرض باشد که فرع او شدست
  • گر تو آدم‌زاده‌ای چون او نشین ** جمله ذریات را در خود ببین
  • چیست اندر خم که اندر نهر نیست ** چیست اندر خانه که اندر شهر نیست 810
  • این جهان خمست و دل چون جوی آب ** این جهان حجره‌ست و دل شهر عجاب
  • پیدا کردن سلیمان علیه‌السلام کی مرا خالصا لامر الله جهدست در ایمان تو یک ذره غرضی نیست مرا نه در نفس تو و حسن تو و نه در ملک تو خود بینی چون چشم جان باز شود به نورالله
  • هین بیا که من رسولم دعوتی ** چون اجل شهوت‌کشم نه شهوتی
  • ور بود شهوت امیر شهوتم ** نه اسیر شهوت روی بتم
  • بت‌شکن بودست اصل اصل ما ** چون خلیل حق و جمله انبیا
  • گر در آییم ای رهی در بتکده ** بت سجود آرد نه ما در معبده 815
  • احمد و بوجهل در بتخانه رفت ** زین شدن تا آن شدن فرقیست زفت
  • این در آید سر نهند او را بتان ** آن در آید سر نهد چون امتان
  • این جهان شهوتی بتخانه‌ایست ** انبیا و کافران را لانه‌ایست
  • لیک شهوت بنده‌ی پاکان بود ** زر نسوزد زانک نقد کان بود
  • کافران قلب‌اند و پاکان هم‌چو زر ** اندرین بوته درند این دو نفر 820
  • قلب چون آمد سیه شد در زمان ** زر در آمد شد زری او عیان
  • دست و پا انداخت زر در بوته خوش ** در رخ آتش همی خندد رگش
  • جسم ما روپوش ما شد در جهان ** ما چو دریا زیر این که در نهان
  • شاه دین را منگر ای نادان بطین ** کین نظر کردست ابلیس لعین
  • کی توان اندود این خورشید را ** با کف گل تو بگو آخر مرا 825
  • گر بریزی خاک و صد خاکسترش ** بر سر نور او برآید بر سرش
  • که کی باشد کو بپوشد روی آب ** طین کی باشد کو بپوشد آفتاب
  • خیز بلقیسا چو ادهم شاه‌وار ** دود ازین ملک دو سه روزه بر آر
  • باقی قصه‌ی ابراهیم ادهم قدس‌الله سره
  • بر سر تختی شنید آن نیک‌نام ** طقطقی و های و هویی شب ز بام
  • گامهای تند بر بام سرا ** گفت با خود این چنین زهره کرا 830
  • بانگ زد بر روزن قصر او که کیست ** این نباشد آدمی مانا پریست
  • سر فرو کردند قومی بوالعجب ** ما همی گردیم شب بهر طلب
  • هین چه می‌جویید گفتند اشتران ** گفت اشتر بام بر کی جست هان