English    Türkçe    فارسی   

4
902-951

  • من بگویم شرح این از صد طریق ** لیک خاطر لغزد از گفت دقیق
  • چاره کردن سلیمان علیه‌السلام در احضار تخت بلقیس از سبا
  • گفت عفریتی که تختش را به فن ** حاضر آرم تا تو زین مجلس شدن
  • گفت آصف من به اسم اعظمش ** حاضر آرم پیش تو در یک دمش
  • گرچه عفریت اوستاد سحر بود ** لیک آن از نفخ آصف رو نمود 905
  • حاضر آمد تخت بلقیس آن زمان ** لیک ز آصف نه از فن عفریتیان
  • گفت حمدالله برین و صد چنین ** که بدیدستم ز رب العالمین
  • پس نظر کرد آن سلیمان سوی تخت ** گفت آری گول‌گیری ای درخت
  • پیش چوب و پیش سنگ نقش کند ** ای بسا گولان که سرها می‌نهند
  • ساجد و مسجود از جان بی‌خبر ** دیده از جان جنبشی واندک اثر 910
  • دیده در وقتی که شد حیران و دنگ ** که سخن گفت و اشارت کرد سنگ
  • نرد خدمت چون بنا موضع بباخت ** شیر سنگین را شقی شیری شناخت
  • از کرم شیر حقیقی کرد جود ** استخوانی سوی سگ انداخت زود
  • گفت گرچه نیست آن سگ بر قوام ** لیک ما را استخوان لطفیست عام
  • قصه‌ی یاری خواستن حلیمه از بتان چون عقیب فطام مصطفی را علیه‌السلام گم کرد و لرزیدن و سجده‌ی بتان و گواهی دادن ایشان بر عظمت کار مصطفی صلی‌الله علیه و سلم
  • قصه‌ی راز حلیمه گویمت ** تا زداید داستان او غمت 915
  • مصطفی را چون ز شیر او باز کرد ** بر کفش برداشت چون ریحان و ورد
  • می‌گریزانیدش از هر نیک و بد ** تا سپارد آن شهنشه را به جد
  • چون همی آورد امانت را ز بیم ** شد به کعبه و آمد او اندر حطیم
  • از هوا بشنید بانگی کای حطیم ** تافت بر تو آفتابی بس عظیم
  • ای حطیم امروز آید بر تو زود ** صد هزاران نور از خورشید جود 920
  • ای حطیم امروز آرد در تو رخت ** محتشم شاهی که پیک اوست بخت
  • ای حطیم امروز بی‌شک از نوی ** منزل جانهای بالایی شوی
  • جان پاکان طلب طلب و جوق جوق ** آیدت از هر نواحی مست شوق
  • گشت حیران آن حلیمه زان صدا ** نه کسی در پیش نه سوی قفا
  • شش جهت خالی ز صورت وین ندا ** شد پیاپی آن ندا را جان فدا 925
  • مصطفی را بر زمین بنهاد او ** تا کند آن بانگ خوش را جست و جو
  • چشم می‌انداخت آن دم سو به سو ** که کجا است این شه اسرارگو
  • کین چنین بانگ بلند از چپ و راست ** می‌رسد یا رب رساننده کجاست
  • چون ندید او خیره و نومید شد ** جسم لرزان هم‌چو شاخ بید شد
  • باز آمد سوی آن طفل رشید ** مصطفی را بر مکان خود ندید 930
  • حیرت اندر حیرت آمد بر دلش ** گشت بس تاریک از غم منزلش
  • سوی منزلها دوید و بانگ داشت ** که کی بر دردانه‌ام غارت گماشت
  • مکیان گفتند ما را علم نیست ** ما ندانستیم که آنجا کودکیست
  • ریخت چندان اشک و کرد او بس فغان ** که ازو گریان شدند آن دیگران
  • سینه کوبان آن چنان بگریست خوش ** که اختران گریان شدند از گریه‌اش 935
  • حکایت آن پیر عرب کی دلالت کرد حلیمه را به استعانت به بتان
  • پیرمردی پیشش آمد با عصا ** کای حلیمه چه فتاد آخر ترا
  • که چنین آتش ز دل افروختی ** این جگرها را ز ماتم سوختی
  • گفت احمد را رضیعم معتمد ** پس بیاوردم که بسپارم به جد
  • چون رسیدم در حطیم آوازها ** می‌رسید و می‌شنیدم از هوا
  • من چو آن الحان شنیدم از هوا ** طفل را بنهادم آنجا زان صدا 940
  • تا ببینم این ندا آواز کیست ** که ندایی بس لطیف و بس شهیست
  • نه از کسی دیدم بگرد خود نشان ** نه ندا می منقطع شد یک زمان
  • چونک واگشتم ز حیرتهای دل ** طفل را آنجا ندیدم وای دل
  • گفتش ای فرزند تو انده مدار ** که نمایم مر ترا یک شهریار
  • که بگوید گر بخواهد حال طفل ** او بداند منزل و ترحال طفل 945
  • پس حلیمه گفت ای جانم فدا ** مر ترا ای شیخ خوب خوش‌ندا
  • هین مرا بنمای آن شاه نظر ** کش بود از حال طفل من خبر
  • برد او را پیش عزی کین صنم ** هست در اخبار غیبی مغتنم
  • ما هزاران گم شده زو یافتیم ** چون به خدمت سوی او بشتافتیم
  • پیر کرد او را سجود و گفت زود ** ای خداوند عرب ای بحر جود 950
  • گفت ای عزی تو بس اکرامها ** کرده‌ای تا رسته‌ایم از دامها