English    Türkçe    فارسی   

5
1402-1451

  • حرص جوید کل بر آید او ز کل  ** حرص مپرست ای فجل ابن الفجل 
  • آن کنیزک می‌شد و می‌گفت آه  ** کردی ای خاتون تو استا را به راه 
  • کار بی‌استاد خواهی ساختن  ** جاهلانه جان بخواهی باختن 
  • ای ز من دزدیده علمی ناتمام  ** ننگ آمد که بپرسی حال دام  1405
  • هم بچیدی دانه مرغ از خرمنش  ** هم نیفتادی رسن در گردنش 
  • دانه کمتر خور مکن چندین رفو  ** چون کلوا خواندی بخوان لا تسرفوا 
  • تا خوری دانه نیفتی تو به دام  ** این کند علم و قناعت والسلام 
  • نعمت از دنیا خورد عاقل نه غم  ** جاهلان محروم مانده در ندم 
  • چون در افتد در گلوشان حبل دام  ** دانه خوردن گشت بر جمله حرام  1410
  • مرغ اندر دام دانه کی خورد  ** دانه چون زهرست در دام ار چرد 
  • مرغ غافل می‌خورد دانه ز دام  ** هم‌چو اندر دام دنیا این عوام 
  • باز مرغان خبیر هوشمند  ** کرده‌اند از دانه خود را خشک‌بند 
  • که اندرون دام دانه زهرباست  ** کور آن مرغی که در فخ دانه خواست 
  • صاحب دام ابلهان را سر برید  ** وآن ظریفان را به مجلسها کشید  1415
  • که از آنها گوشت می‌آید به کار  ** وز ظریفان بانگ و ناله‌ی زیر و زار 
  • پس کنیزک آمد از اشکاف در  ** دید خاتون را به مرده زیر خر 
  • گفت ای خاتون احمق این چه بود  ** گر ترا استاد خود نقشی نمود 
  • ظاهرش دیدی سرش از تو نهان  ** اوستا ناگشته بگشادی دکان 
  • کیر دیدی هم‌چو شهد و چون خبیص  ** آن کدو را چون ندیدی ای حریص  1420
  • یا چون مستغرق شدی در عشق خر  ** آن کدو پنهان بماندت از نظر 
  • ظاهر صنعت بدیدی زوستاد  ** اوستادی برگرفتی شاد شاد 
  • ای بسا زراق گول بی‌وقوف  ** از ره مردان ندیده غیر صوف 
  • ای بسا شوخان ز اندک احتراف  ** از شهان ناموخته جز گفت و لاف 
  • هر یکی در کف عصا که موسی‌ام  ** می‌دمد بر ابلهان که عیسی‌ام  1425
  • آه از آن روزی که صدق صادقان  ** باز خواهد از تو سنگ امتحان 
  • آخر از استاد باقی را بپرس  ** یا حریصان جمله کورانند و خرس 
  • جمله جستی باز ماندی از همه  ** صید گرگانند این ابله رمه 
  • صورتی بنشینده گشتی ترجمان  ** بی‌خبر از گفت خود چون طوطیان 
  • تمثیل تلقین شیخ مریدان را و پیغامبر امت را کی ایشان طاقت تلقین حق ندارند و با حق‌الف ندارند چنانک طوطی با صورت آدمی الف ندارد کی ازو تلقین تواند گرفت حق تعالی شیخ را چون آیینه‌ای پیش مرید هم‌چو طوطی دارد و از پس آینه تلقین می‌کند لا تحرک به لسانک ان هو الا وحی یوحی اینست ابتدای مسله‌ی بی‌منتهی چنانک منقار جنبانیدن طوطی اندرون آینه کی خیالش می‌خوانی بی‌اختیار و تصرف اوست عکس خواندن طوطی برونی کی متعلمست نه عکس آن معلم کی پس آینه است و لیکن خواندن طوطی برونی تصرف آن معلم است پس این مثال آمد نه مثل 
  • طوطیی در آینه می‌بیند او  ** عکس خود را پیش او آورده رو  1430
  • در پس آیینه آن استا نهان  ** حرف می‌گوید ادیب خوش‌زبان 
  • طوطیک پنداشته کین گفت پست  ** گفتن طوطیست که اندر آینه‌ست 
  • پس ز جنس خویش آموز سخن  ** بی‌خبر از مکر آن گرگ کهن 
  • از پس آیینه می‌آموزدش  ** ورنه ناموزد جز از جنس خودش 
  • گفت را آموخت زان مرد هنر  ** لیک از معنی و سرش بی‌خبر  1435
  • از بشر بگرفت منطق یک به یک  ** از بشر جز این چه داند طوطیک 
  • هم‌چنان در آینه‌ی جسم ولی  ** خویش را بیند مردی ممتلی 
  • از پس آیینه عقل کل را  ** کی ببیند وقت گفت و ماجرا 
  • او گمان دارد که می‌گوید بشر  ** وان گر سرست و او زان بی‌خبر 
  • حرف آموزد ولی سر قدیم  ** او نداند طوطی است او نی ندیم  1440
  • هم صفیر مرغ آموزند خلق  ** کین سخن کار دهان افتاد و حلق 
  • لیک از معنی مرغان بی‌خبر  ** جز سلیمان قرانی خوش‌نظر 
  • حرف درویشان بسی آموختند  ** منبر و محفل بدان افروختند 
  • یا به جز آن حرفشان روزی نبود  ** یا در آخر رحمت آمد ره نمود 
  • صاحب‌دلی دید سگ حامله در شکم آن سگ‌بچگان بانگ می‌کردند در تعجب ماند کی حکمت بانگ سگ پاسبانیست بانگ در اندرون شکم مادر پاسبانی نیست و نیز بانگ جهت یاری خواستن و شیر خواستن باشد و غیره و آنجا هیچ این فایده‌ها نیست چون به خویش آمد با حضرت مناجات کرد و ما یعلم تاویله الا الله جواب آمد کی آن صورت حال قومیست از حجاب بیرون نیامده و چشم دل باز ناشده دعوی بصیرت کنند و مقالات گویند از آن نی ایشان را قوتی و یاریی رسد و نه مستمعان را هدایتی و رشدی 
  • آن یکی می‌دید خواب اندر چله  ** در رهی ماده سگی بد حامله  1445
  • ناگهان آواز سگ‌بچگان شنید  ** سگ‌بچه اندر شکم بد ناپدید 
  • بس عجب آمد ورا آن بانگها  ** سگ‌بچه اندر شکم چون زد ندا 
  • سگ‌بچه اندر شکم ناله کنان  ** هیچ‌کس دیدست این اندر جهان 
  • چون بجست از واقعه آمد به خویش  ** حیرت او دم به دم می‌گشت بیش 
  • در چله کس نی که گردد عقده حل  ** جز که درگاه خدا عز و جل  1450
  • گفت یا رب زین شکال و گفت و گو  ** در چله وا مانده‌ام از ذکر تو