English    Türkçe    فارسی   

5
1432-1481

  • طوطیک پنداشته کین گفت پست  ** گفتن طوطیست که اندر آینه‌ست 
  • پس ز جنس خویش آموز سخن  ** بی‌خبر از مکر آن گرگ کهن 
  • از پس آیینه می‌آموزدش  ** ورنه ناموزد جز از جنس خودش 
  • گفت را آموخت زان مرد هنر  ** لیک از معنی و سرش بی‌خبر  1435
  • از بشر بگرفت منطق یک به یک  ** از بشر جز این چه داند طوطیک 
  • هم‌چنان در آینه‌ی جسم ولی  ** خویش را بیند مردی ممتلی 
  • از پس آیینه عقل کل را  ** کی ببیند وقت گفت و ماجرا 
  • او گمان دارد که می‌گوید بشر  ** وان گر سرست و او زان بی‌خبر 
  • حرف آموزد ولی سر قدیم  ** او نداند طوطی است او نی ندیم  1440
  • هم صفیر مرغ آموزند خلق  ** کین سخن کار دهان افتاد و حلق 
  • لیک از معنی مرغان بی‌خبر  ** جز سلیمان قرانی خوش‌نظر 
  • حرف درویشان بسی آموختند  ** منبر و محفل بدان افروختند 
  • یا به جز آن حرفشان روزی نبود  ** یا در آخر رحمت آمد ره نمود 
  • صاحب‌دلی دید سگ حامله در شکم آن سگ‌بچگان بانگ می‌کردند در تعجب ماند کی حکمت بانگ سگ پاسبانیست بانگ در اندرون شکم مادر پاسبانی نیست و نیز بانگ جهت یاری خواستن و شیر خواستن باشد و غیره و آنجا هیچ این فایده‌ها نیست چون به خویش آمد با حضرت مناجات کرد و ما یعلم تاویله الا الله جواب آمد کی آن صورت حال قومیست از حجاب بیرون نیامده و چشم دل باز ناشده دعوی بصیرت کنند و مقالات گویند از آن نی ایشان را قوتی و یاریی رسد و نه مستمعان را هدایتی و رشدی 
  • آن یکی می‌دید خواب اندر چله  ** در رهی ماده سگی بد حامله  1445
  • ناگهان آواز سگ‌بچگان شنید  ** سگ‌بچه اندر شکم بد ناپدید 
  • بس عجب آمد ورا آن بانگها  ** سگ‌بچه اندر شکم چون زد ندا 
  • سگ‌بچه اندر شکم ناله کنان  ** هیچ‌کس دیدست این اندر جهان 
  • چون بجست از واقعه آمد به خویش  ** حیرت او دم به دم می‌گشت بیش 
  • در چله کس نی که گردد عقده حل  ** جز که درگاه خدا عز و جل  1450
  • گفت یا رب زین شکال و گفت و گو  ** در چله وا مانده‌ام از ذکر تو 
  • پر من بگشای تا پران شوم  ** در حدیقه‌ی ذکر و سیبستان شوم 
  • آمدش آواز هاتف در زمان  ** که آن مثالی دان ز لاف جاهلان 
  • کز حجاب و پرده بیرون نامده  ** چشم بسته بیهده گویان شده 
  • بانگ سگ اندر شکم باشد زیان  ** نه شکارانگیز و نه شب پاسبان  1455
  • گرگ نادیده که منع او بود  ** دزد نادیده که دفع او شود 
  • از حریصی وز هوای سروری  ** در نظر کند و بلافیدن جری 
  • از هوای مشتری و گرم‌دار  ** بی بصیرت پا نهاده در فشار 
  • ماه نادیده نشانها می‌دهد  ** روستایی را بدان کژ می‌نهد 
  • از برای مشتری در وصف ماه  ** صد نشان نادیده گوید بهر جاه  1460
  • مشتری کو سود دارد خود یکیست  ** لیک ایشان را درو ریب و شکیست 
  • از هوای مشتری بی‌شکوه  ** مشتری را باد دادند این گروه 
  • مشتری ماست الله اشتری  ** از غم هر مشتری هین برتر آ 
  • مشتریی جو که جویان توست  ** عالم آغاز و پایان توست 
  • هین مکش هر مشتری را تو به دست  ** عشق‌بازی با دو معشوقه بدست  1465
  • زو نیابی سود و مایه گر خرد  ** نبودش خود قیمت عقل و خرد 
  • نیست او را خود بهای نیم نعل  ** تو برو عرضه کنی یاقوت و لعل 
  • حرص کورت کرد و محرومت کند  ** دیو هم‌چون خویش مرجومت کند 
  • هم‌چنانک اصحاب فیل و قوم لوط  ** کردشان مرجوم چون خود آن سخوط 
  • مشتری را صابران در یافتند  ** چون سوی هر مشتری نشتافتند  1470
  • آنک گردانید رو زان مشتری  ** بخت و اقبال و بقا شد زو بری 
  • ماند حسرت بر حریصان تا ابد  ** هم‌چو حال اهل ضروان در حسد 
  • قصه‌ی اهل ضروان و حسد ایشان بر درویشان کی پدر ما از سلیمی اغلب دخل باغ را به مسکینان می‌داد چون انگور بودی عشر دادی و چون مویز و دوشاب شدی عشر دادی و چون حلوا و پالوده کردی عشر دادی و از قصیل عشر دادی و چون در خرمن می‌کوفتی از کفه‌ی آمیخته عشر دادی و چون گندم از کاه جدا شدی عشر دادی و چون آرد کردی عشر دادی و چون خمیر کردی عشر دادی و چون نان کردی عشر دادی لاجرم حق تعالی در آن باغ و کشت برکتی نهاده بود کی همه اصحاب باغها محتاج او بدندی هم به میوه و هم به سیم و او محتاج هیچ کس نی ازیشان فرزندانشان خرج عشر می‌دیدند منکر و آن برکت را نمی‌دیدند هم‌چون آن زن بدبخت که کدو را ندید و خر را دید 
  • بود مردی صالحی ربانیی  ** عقل کامل داشت و پایان دانیی 
  • در ده ضروان به نزدیک یمن  ** شهره اندر صدقه و خلق حسن 
  • کعبه‌ی درویش بودی کوی او  ** آمدندی مستمندان سوی او  1475
  • هم ز خوشه عشر دادی بی‌ریا  ** هم ز گندم چون شدی از که جدا 
  • آرد گشتی عشر دادی هم از آن  ** نان شدی عشر دگر دادی ز نان 
  • عشر هر دخلی فرو نگذاشتی  ** چارباره دادی زانچ کاشتی 
  • بس وصیتها بگفتی هر زمان  ** جمع فرزندان خود را آن جوان 
  • الله الله قسم مسکین بعد من  ** وا مگیریدش ز حرص خویشتن  1480
  • تا بماند بر شما کشت و ثمار  ** در پناه طاعت حق پایدار