English    Türkçe    فارسی   

5
2392-2441

  • رزق آید پیش هر که صبر جست  ** رنج کوششها ز بی‌صبری تست 
  • جواب گفتن روبه خر را 
  • گفت روبه آن توکل نادرست  ** کم کسی اندر توکل ماهرست 
  • گرد نادر گشتن از نادانی است  ** هر کسی را کی ره سلطانی است 
  • چون قناعت را پیمبر گنج گفت  ** هر کسی را کی رسد گنج نهفت  2395
  • حد خود بشناس و بر بالا مپر  ** تا نیفتی در نشیب شور و شر 
  • جواب گفتن خر روباه را 
  • گفت این معکوس می‌گویی بدان  ** شور و شر از طمع آید سوی جان 
  • از قناعت هیچ کس بی‌جان نشد  ** از حریصی هیچ کس سلطان نشد 
  • نان ز خوکان و سگان نبود دریغ  ** کسپ مردم نیست این باران و میغ 
  • آنچنان که عاشقی بر زرق زار  ** هست عاشق رزق هم بر رزق‌خوار  2400
  • در تقریر معنی توکل حکایت آن زاهد کی توکل را امتحان می‌کرد از میان اسباب و شهر برون آمد و از قوارع و ره‌گذر خلق دور شد و ببن کوهی مهجوری مفقودی در غایت گرسنگی سر بر سر سنگی نهاد و خفت و با خود گفت توکل کردم بر سبب‌سازی و رزاقی تو و از اسباب منقطع شدم تا ببینم سببیت توکل را 
  • آن یکی زاهد شنود از مصطفی  ** که یقین آید به جان رزق از خدا 
  • گر بخواهی ور نخواهی رزق تو  ** پیش تو آید دوان از عشق تو 
  • از برای امتحان آن مرد رفت  ** در بیابان نزد کوهی خفت تفت 
  • که ببینم رزق می‌آید به من  ** تا قوی گردد مرا در رزق ظن 
  • کاروانی راه گم کرد و کشید  ** سوی کوه آن ممتحن را خفته دید  2405
  • گفت این مرد این طرف چونست عور  ** در بیابان از ره و از شهر دور 
  • ای عجب مرده‌ست یا زنده که او  ** می‌نترسد هیچ از گرگ و عدو 
  • آمدند و دست بر وی می‌زدند  ** قاصدا چیزی نگفت آن ارجمند 
  • هم نجنبید و نجنبانید سر  ** وا نکرد از امتحان هم او بصر 
  • پس بگفتند این ضعیف بی‌مراد  ** از مجاعت سکته اندر اوفتاد  2410
  • نان بیاوردند و در دیگی طعام  ** تا بریزندش به حلقوم و به کام 
  • پس بقاصد مرد دندان سخت کرد  ** تا ببیند صدق آن میعاد مرد 
  • رحمشان آمد که این بس بی‌نواست  ** وز مجاعت هالک مرگ و فناست 
  • کارد آوردند قوم اشتافتند  ** بسته دندانهاش را بشکافتند 
  • ریختند اندر دهانش شوربا  ** می‌فشردند اندرو نان‌پاره‌ها  2415
  • گفت ای دل گرچه خود تن می‌زنی  ** راز می‌دانی و نازی می‌کنی 
  • گفت دل دانم و قاصد می‌کنم  ** رازق الله است بر جان و تنم 
  • امتحان زین بیشتر خود چون بود  ** رزق سوی صابران خوش می‌رود 
  • جواب دادن روبه خر را و تحریض کردن او خر را بر کسب 
  • گفت روبه این حکایت را بهل  ** دستها بر کسب زن جهد المقل 
  • دست دادستت خدا کاری بکن  ** مکسبی کن یاری یاری بکن  2420
  • هر کسی در مکسبی پا می‌نهد  ** یاری یاران دیگر می‌کند 
  • زانک جمله کسب ناید از یکی  ** هم دروگر هم سقا هم حایکی 
  • این بهنبازیست عالم بر قرار  ** هر کسی کاری گزیند ز افتقار 
  • طبل‌خواری در میانه شرط نیست  ** راه سنت کار و مکسب کردنیست 
  • جواب گفتن خر روباه را کی توکل بهترین کسبهاست کی هر کسبی محتاجست به توکل کی ای خدا این کار مرا راست آر و دعا متضمن توکلست و توکل کسبی است کی به هیچ کسبی دیگر محتاج نیست الی آخره 
  • گفت من به از توکل بر ربی  ** می‌ندانم در دو عالم مکسبی  2425
  • کسب شکرش را نمی‌دانم ندید  ** تا کشد رزق خدا رزق و مزید 
  • بحثشان بسیار شد اندر خطاب  ** مانده گشتند از سال و از جواب 
  • بعد از آن گفتش بدان در مملکه  ** نهی لا تلقوا بایدی تهلکه 
  • صبر در صحرای خشک و سنگ‌لاخ  ** احمقی باشد جهان حق فراخ 
  • نقل کن زینجا به سوی مرغزار  ** می‌چر آنجا سبزه گرد جویبار  2430
  • مرغزاری سبز مانند جنان  ** سبزه رسته اندر آنجا تا میان 
  • خرم آن حیوان که او آنجا شود  ** اشتر اندر سبزه ناپیدا شود 
  • هر طرف در وی یکی چشمه‌ی روان  ** اندرو حیوان مرفه در امان 
  • از خری او را نمی‌گفت ای لعین  ** تو از آن‌جایی چرا زاری چنین 
  • کو نشاط و فربهی و فر تو  ** چیست این لاغر تن مضطر تو  2435
  • شرح روضه گر دروغ و زور نیست  ** پس چرا چشمت ازو مخمور نیست 
  • این گدا چشمی و این نادیدگی  ** از گدایی تست نه از بگلربگی 
  • چون ز چشمه آمدی چونی تو خشک  ** ور تو ناف آهویی کو بوی مشک 
  • زانک می‌گویی و شرحش می‌کنی  ** چون نشانی در تو نامد ای سنی 
  • مثل آوردن اشتر در بیان آنک در مخبر دولتی فر و اثر آن چون نبینی جای متهم داشتن باشد کی او مقلدست در آن 
  • آن یکی پرسید اشتر را که هی  ** از کجا می‌آیی ای اقبال پی  2440
  • گفت از حمام گرم کوی تو  ** گفت خود پیداست در زانوی تو