English    Türkçe    فارسی   

5
2537-2586

  • گر خری را می‌برد روبه ز سر  ** گو ببر تو خر مباش و غم مخور 
  • حکایت آن شخص کی از ترس خویشتن را در خانه‌ای انداخت رخها زرد چون زعفران لبها کبود چون نیل دست لرزان چون برگ درخت خداوند خانه پرسید کی خیرست چه واقعه است گفت بیرون خر می‌گیرند به سخره گفت مبارک خر می‌گیرند تو خر نیستی چه می‌ترسی گفت خر به جد می‌گیرند تمییز برخاسته است امروز ترسم کی مرا خر گیرند 
  • آن یکی در خانه‌ای در می‌گریخت  ** زرد رو و لب کبود و رنگ ریخت 
  • صاحب خانه بگفتش خیر هست  ** که همی لرزد ترا چون پیر دست 
  • واقعه چونست چون بگریختی  ** رنگ رخساره چنین چون ریختی  2540
  • گفت بهر سخره‌ی شاه حرون  ** خر همی‌گیرند امروز از برون 
  • گفت می‌گیرند کو خر جان عم  ** چون نه‌ای خر رو ترا زین چیست غم 
  • گفت بس جدند و گرم اندر گرفت  ** گر خرم گیرند هم نبود شگفت 
  • بهر خرگیری بر آوردند دست  ** جدجد تمییز هم برخاستست 
  • چونک بی‌تمییزیان‌مان سرورند  ** صاحب خر را به جای خر برند  2545
  • نیست شاه شهر ما بیهوده گیر  ** هست تمییزش سمیعست و بصیر 
  • آدمی باش و ز خرگیران مترس  ** خر نه‌ای ای عیسی دوران مترس 
  • چرخ چارم هم ز نور تو پرست  ** حاش لله که مقامت آخرست 
  • تو ز چرخ و اختران هم برتری  ** گرچه بهر مصلحت در آخری 
  • میر آخر دیگر و خر دیگرست  ** نه هر آنک اندر آخر شد خرست  2550
  • چه در افتادیم در دنبال خر  ** از گلستان گوی و از گلهای تر 
  • از انار و از ترنج و شاخ سیب  ** وز شراب و شاهدان بی‌حساب 
  • یا از آن دریا که موجش گوهرست  ** گوهرش گوینده و بیناورست 
  • یا از آن مرغان که گل‌چین می‌کنند  ** بیضه‌ها زرین و سیمین می‌کنند 
  • یا از آن بازان که کبکان پرورند  ** هم نگون اشکم هم استان می‌پرند  2555
  • نردبانهاییست پنهان در جهان  ** پایه پایه تا عنان آسمان 
  • هر گره را نردبانی دیگرست  ** هر روش را آسمانی دیگرست 
  • هر یکی از حال دیگر بی‌خبر  ** ملک با پهنا و بی‌پایان و سر 
  • این در آن حیران که او از چیست خوش  ** وآن درین خیره که حیرت چیستش 
  • صحن ارض الله واسع آمده  ** هر درختی از زمینی سر زده  2560
  • بر درختان شکر گویان برگ و شاخ  ** که زهی ملک و زهی عرصه‌ی فراخ 
  • بلبلان گرد شکوفه‌ی پر گره  ** که از آنچ می‌خوری ما را بده 
  • این سخن پایان ندارد کن رجوع  ** سوی آن روباه و شیر و سقم و جوع 
  • بردن روبه خر را پیش شیر و جستن خر از شیر و عتاب کردن روباه با شیر کی هنوز خر دور بود تعجیل کردی و عذر گفتن شیر و لابه کردن روبه را شیر کی برو بار دگرش به فریب 
  • چونک بر کوهش بسوی مرج برد  ** تا کند شیرش به حمله خرد و مرد 
  • دور بود از شیر و آن شیر از نبرد  ** تا به نزدیک آمدن صبری نکرد  2565
  • گنبدی کرد از بلندی شیر هول  ** خود نبودش قوت و امکان حول 
  • خر ز دورش دید و برگشت و گریز  ** تا به زیر کوه تازان نعل ریز 
  • گفت روبه شیر را ای شاه ما  ** چون نکردی صبر در وقت وغا 
  • تا به نزدیک تو آید آن غوی  ** تا باندک حمله‌ای غالب شوی 
  • مکر شیطانست تعجیل و شتاب  ** لطف رحمانست صبر و احتساب  2570
  • دور بود و حمله را دید و گریخت  ** ضعف تو ظاهر شد و آب تو ریخت 
  • گفت من پنداشتم بر جاست زور  ** تا بدین حد می‌ندانستم فتور 
  • نیز جوع و حاجتم از حد گذشت  ** صبر و عقلم از تجوع یاوه گشت 
  • گر توانی بار دیگر از خرد  ** باز آوردن مر او را مسترد 
  • منت بسیار دارم از تو من  ** جهد کن باشد بیاری‌اش به فن  2575
  • گفت آری گر خدا یاری دهد  ** بر دل او از عمی مهری نهد 
  • پس فراموشش شود هولی که دید  ** از خری او نباشد این بعید 
  • لیک چون آرم من او را بر متاز  ** تا ببادش ندهی از تعجیل باز 
  • گفت آری تجربه کردم که من  ** سخت رنجورم مخلخل گشته تن 
  • تا به نزدیکم نیاید خر تمام  ** من نجنبم خفته باشم در قوام  2580
  • رفت روبه گفت ای شه همتی  ** تا بپوشد عقل او را غفلتی 
  • توبه‌ها کردست خر با کردگار  ** که نگردد غره‌ی هر نابکار 
  • توبه‌هااش را به فن بر هم زنیم  ** ما عدوی عقل و عهد روشنیم 
  • کله‌ی خر گوی فرزندان ماست  ** فکرتش بازیچه‌ی دستان ماست 
  • عقل که آن باشد ز دوران زحل  ** پیش عقل کل ندارد آن محل  2585
  • از عطارد وز زحل دانا شد او  ** ما ز داد کردگار لطف‌خو