English    Türkçe    فارسی   

5
2599-2648

  • از ره سر صد هزاران دگر  ** گشته از توبه شکستن خوک و خر 
  • دوم بار آمدن روبه بر این خر گریخته تا باز بفریبدش 
  • پس بیامد زود روبه سوی خر  ** گفت خر از چون تو یاری الحذر  2600
  • ناجوامردا چه کردم من ترا  ** که به پیش اژدها بردی مرا 
  • موجب کین تو با جانم چه بود  ** غیر خبث جوهر تو ای عنود 
  • هم‌چو کزدم کو گزد پای فتی  ** نارسیده از وی او را زحمتی 
  • یا چو دیوی کو عدوی جان ماست  ** نارسیده زحمتش از ما و کاست 
  • بلک طبعا خصم جان آدمیست  ** از هلاک آدمی در خرمیست  2605
  • از پی هر آدمی او نسکلد  ** خو و طبع زشت خود او کی هلد 
  • زانک خبث ذات او بی‌موجبی  ** هست سوی ظلم و عدوان جاذبی 
  • هر زمان خواند ترا تا خرگهی  ** که در اندازد ترا اندر چهی 
  • که فلان جا حوض آبست و عیون  ** تا در اندازد به حوضت سرنگون 
  • آدمی را با همه وحی و نظر  ** اندر افکند آن لعین در شور و شر  2610
  • بی‌گناهی بی‌گزند سابقی  ** که رسد او را ز آدم ناحقی 
  • گفت روبه آن طلسم سحر بود  ** که ترا در چشم آن شیری نمود 
  • ورنه من از تو به تن مسکین‌ترم  ** که شب و روز اندر آنجا می‌چرم 
  • گرنه زان گونه طلسمی ساختی  ** هر شکم‌خواری بدانجا تاختی 
  • یک جهان بی‌نوا پر پیل و ارج  ** بی‌طلسمی کی بماندی سبز مرج  2615
  • من ترا خود خواستم گفتن به درس  ** که چنان هولی اگر بینی مترس 
  • لیک رفت از یاد علم آموزیت  ** که بدم مستغرق دلسوزیت 
  • دیدمت در جوع کلب و بی‌نوا  ** می‌شتابیدم که آیی تا دوا 
  • ورنه با تو گفتمی شرح طلسم  ** که آن خیالی می‌نماید نیست جسم 
  • جواب گفتن خر روباه را 
  • گفت رو رو هین ز پیشم ای عدو  ** تا نبینم روی تو ای زشت‌رو  2620
  • آن خدایی که ترا بدبخت کرد  ** روی زشتت را کریه و سخت کرد 
  • با کدامین روی می‌آیی به من  ** این چنین سغری ندارد کرگدن 
  • رفته‌ای در خون جانم آشکار  ** که ترا من ره‌برم تا مرغزار 
  • تا بدیدم روی عزرائیل را  ** باز آوردی فن و تسویل را 
  • گرچه من ننگ خرانم یا خرم  ** جانورم جان دارم این را کی خرم  2625
  • آنچ من دیدم ز هول بی‌امان  ** طفل دیدی پیر گشتی در زمان 
  • بی‌دل و جان از نهیب آن شکوه  ** سرنگون خود را در افکندم ز کوه 
  • بسته شد پایم در آن دم از نهیب  ** چون بدیدم آن عذاب بی‌حجاب 
  • عهد کردم با خدا کای ذوالمنن  ** برگشا زین بستگی تو پای من 
  • تا ننوشم وسوسه‌ی کس بعد ازین  ** عهد کردم نذر کردم ای معین  2630
  • حق گشاده کرد آن دم پای من  ** زان دعا و زاری و ایمای من 
  • ورنه اندر من رسیدی شیر نر  ** چون بدی در زیر پنجه‌ی شیر خر 
  • باز بفرستادت آن شیر عرین  ** سوی من از مکر ای بس القرین 
  • حق ذات پاک الله الصمد  ** که بود به مار بد از یار بد 
  • مار بد جانی ستاند از سلیم  ** یار بد آرد سوی نار مقیم  2635
  • از قرین بی‌قول و گفت و گوی او  ** خو بدزدد دل نهان از خوی او 
  • چونک او افکند بر تو سایه را  ** دزدد آن بی‌مایه از تو مایه را 
  • عقل تو گر اژدهایی گشت مست  ** یار بد او را زمرد دان که هست 
  • دیده‌ی عقلت بدو بیرون جهد  ** طعن اوت اندر کف طاعون نهد 
  • جواب گفتن روبه خر را 
  • گفت روبه صاف ما را درد نیست  ** لیک تخییلات وهمی خورد نیست  2640
  • این همه وهم توست ای ساده‌دل  ** ورنه بر تو نه غشی دارم نه غل 
  • از خیال زشت خود منگر به من  ** بر محبان از چه داری س ظن 
  • ظن نیکو بر بر اخوان صفا  ** گرچه آید ظاهرا زیشان جفا 
  • این خیال و وهم بد چون شد پدید  ** صد هزاران یار را از هم برید 
  • مشفقی گر کرد جور و امتحان  ** عقل باید که نباشد بدگمان  2645
  • خصاه من بدرگ نبودم زشت‌اسم  ** آنک دیدی بد نبد بود آن طلسم 
  • ور بدی بد آن سگالش قدرا  ** عفو فرمایند یاران زان خطا 
  • عالم وهم و خیال طمع و بیم  ** هست ره‌رو را یکی سدی عظیم