English    Türkçe    فارسی   

5
3637-3686

  • هین حکایت کن از آن احوال خوش  ** خاک بر احوال و درس پنج و شش 
  • حال باطن گر نمی‌آید بگفت  ** حال ظاهر گویمت در طاق وجفت 
  • که ز لطف یار تلخیهای مات  ** گشت بر جان خوشتر از شکرنبات 
  • زان نبات ار گرد در دریا رود  ** تلخی دریا همه شیرین شود  3640
  • صدهزار احوال آمد هم‌چنین  ** باز سوی غیب رفتند ای امین 
  • حال هر روزی بدی مانند نی  ** هم‌چو جو اندر روش کش بند نی 
  • شادی هر روز از نوعی دگر  ** فکرت هر روز را دیگر اثر 
  • تمثیل تن آدمی به مهمان‌خانه و اندیشه‌های مختلف به مهمانان مختلف عارف در رضا بدان اندیشه‌های غم و شادی چون شخص مهمان‌دوست غریب‌نواز خلیل‌وار کی در خلیل باکرام ضیف پیوسته باز بود بر کافر و مومن و امین و خاین و با همه مهمانان روی تازه داشتی 
  • هست مهمان‌خانه این تن ای جوان  ** هر صباحی ضیف نو آید دوان 
  • هین مگو کین مانند اندر گردنم  ** که هم اکنون باز پرد در عدم  3645
  • هرچه آید از جهان غیب‌وش  ** در دلت ضیفست او را دار خوش 
  • حکایت آن مهمان کی زن خداوند خانه گفت کی باران فرو گرفت و مهمان در گردن ما ماند 
  • آن یکی را بیگهان آمد قنق  ** ساخت او را هم‌چو طوق اندر عنق 
  • خوان کشید او را کرامتها نمود  ** آن شب اندر کوی ایشان سور بود 
  • مرد زن را گفت پنهانی سخن  ** که امشب ای خاتون دو جامه خواب کن 
  • پستر ما را بگستر سوی در  ** بهر مهمان گستر آن سوی دگر  3650
  • گفت زن خدمت کنم شادی کنم  ** سمع و طاعه ای دو چشم روشنم 
  • هر دو پستر گسترید و رفت زن  ** سوی ختنه‌سور کرد آنجا وطن 
  • ماند مهمان عزیز و شوهرش  ** نقل بنهادند از خشک و ترش 
  • در سمر گفتند هر دو منتجب  ** سرگذشت نیک و بد تا نیم شب 
  • بعد از آن مهمان ز خواب و از سمر  ** شد در آن پستر که بد آن سوی در  3655
  • شوهر از خجلت بدو چیزی نگفت  ** که ترا این سوست ای جان جای خفت 
  • که برای خواب تو ای بوالکرم  ** پستر آن سوی دگر افکنده‌ام 
  • آن قراری که به زن او داده بود  ** گشت مبدل و آن طرف مهمان غنود 
  • آن شب آنجا سخت باران در گرفت  ** کز غلیظی ابرشان آمد شگفت 
  • زن بیامد بر گمان آنک شو  ** سوی در خفتست و آن سو آن عمو  3660
  • رفت عریان در لحاف آن دم عروس  ** داد مهمان را به رغبت چند بوس 
  • گفت می‌ترسیدم ای مرد کلان  ** خود همان آمد همان آمد همان 
  • مرد مهمان را گل و باران نشاند  ** بر تو چون صابون سلطانی بماند 
  • اندرین باران و گل او کی رود  ** بر سر و جان تو او تاوان شود 
  • زود مهمان جست و گفت این زن بهل  ** موزه دارم غم ندارم من ز گل  3665
  • من روان گشتم شما را خیر باد  ** در سفر یک دم مبادا روح شاد 
  • تا که زوتر جانب معدن رود  ** کین خوشی اندر سفر ره‌زن شود 
  • زن پشیمان شد از آن گفتار سرد  ** چون رمید و رفت آن مهمان فرد 
  • زن بسی گفتش که آخر ای امیر  ** گر مزاحی کردم از طیبت مگیر 
  • سجده و زاری زن سودی نداشت  ** رفت و ایشان را در آن حسرت گذاشت  3670
  • جامه ازرق کرد زان پس مرد و زن  ** صورتش دیدند شمعی بی‌لگن 
  • می‌شد و صحرا ز نور شمع مرد  ** چون بهشت از ظلمت شب گشته فرد 
  • کرد مهمان خانه خانه‌ی خویش را  ** از غم و از خجلت این ماجرا 
  • در درون هر دو از راه نهان  ** هر زمان گفتی خیال میهمان 
  • که منم یار خضر صد گنج و جود  ** می‌فشاندم لیک روزیتان نبود  3675
  • تمثیل فکر هر روزینه کی اندر دل آید به مهمان نو کی از اول روز در خانه فرود آید و فضیلت مهمان‌نوازی و ناز مهمان کشیدن و تحکم و بدخویی کند به خداوند خانه 
  • هر دمی فکری چو مهمان عزیز  ** آید اندر سینه‌ات هر روز نیز 
  • فکر را ای جان به جای شخص دان  ** زانک شخص از فکر دارد قدر و جان 
  • فکر غم گر راه شادی می‌زند  ** کارسازیهای شادی می‌کند 
  • خانه می‌روبد به تندی او ز غیر  ** تا در آید شادی نو ز اصل خیر 
  • می‌فشاند برگ زرد از شاخ دل  ** تا بروید برگ سبز متصل  3680
  • می‌کند بیخ سرور کهنه را  ** تا خرامد ذوق نو از ما ورا 
  • غم کند بیخ کژ پوسیده را  ** تا نماید بیخ رو پوشیده را 
  • غم ز دل هر چه بریزد یا برد  ** در عوض حقا که بهتر آورد 
  • خاصه آن را که یقینش باشد این  ** که بود غم بنده‌ی اهل یقین 
  • گر ترش‌رویی نیارد ابر و برق  ** رز بسوزد از تبسمهای شرق  3685
  • سعد و نحس اندر دلت مهمان شود  ** چون ستاره خانه خانه می‌رود