English    Türkçe    فارسی   

5
3861-3910

  • چون خیالی دید آن خفته به خواب  ** جفت شد با آن و از وی رفت آب 
  • چون برفت آن خواب و شد بیدار زود  ** دید که آن لعبت به بیداری نبود 
  • گفت بر هیچ آب خود بردم دریغ  ** عشوه‌ی آن عشوه‌ده خوردم دریغ 
  • پهلوان تن بد آن مردی نداشت  ** تخم مردی در چنان ریگی بکاشت 
  • مرکب عشقش دریده صد لگام  ** نعره می‌زد لا ابالی بالحمام  3865
  • ایش ابالی بالخلیفه فی‌الهوی  ** استوی عندی وجودی والتوی 
  • این چنین سوزان و گرم آخر مکار  ** مشورت کن با یکی خاوندگار 
  • مشورت کو عقل کو سیلاب آز  ** در خرابی کرد ناخنها دراز 
  • بین ایدی سد و سوی خلف سد  ** پیش و پس کم بیند آن مفتون خد 
  • آمده در قصدجان سیل سیاه  ** تا که روبه افکند شیری به چاه  3870
  • از چهی بنموده معدومی خیال  ** تا در اندازد اسودا کالجبال 
  • هیچ‌کس را با زنان محرم مدار  ** که مثال این دو پنبه‌ست و شرار 
  • آتشی باید بشسته ز آب حق  ** هم‌چو یوسف معتصم اندر زهق 
  • کز زلیخای لطیف سروقد  ** هم‌چو شیران خویشتن را واکشد 
  • بازگشت از موصل و می‌شد به راه  ** تا فرود آمد به بیشه و مرج‌گاه  3875
  • آتش عشقش فروزان آن چنان  ** که نداند او زمین از آسمان 
  • قصد آن مه کرد اندر خیمه او  ** عقل کو و از خلیفه خوف کو 
  • چون زند شهوت درین وادی دهل  ** چیست عقل تو فجل ابن الفجل 
  • صد خلیفه گشته کمتر از مگس  ** پیش چشم آتشینش آن نفس 
  • چون برون انداخت شلوار و نشست  ** در میان پای زن آن زن‌پرست  3880
  • چون ذکر سوی مقر می‌رفت راست  ** رستخیز و غلغل از لشکر بخاست 
  • برجهید و کون‌برهنه سوی صف  ** ذوالفقاری هم‌چو آتش او به کف 
  • دید شیر نر سیه از نیستان  ** بر زده بر قلب لشکر ناگهان 
  • تازیان چون دیو در جوش آمده  ** هر طویله و خیمه اندر هم زده 
  • شیر نر گنبذ همی‌کرد از لغز  ** در هوا چون موج دریا بیست گز  3885
  • پهلوان مردانه بود و بی‌حذر  ** پیش شیر آمد چو شیر مست نر 
  • زد به شمشیر و سرش را بر شکافت  ** زود سوی خیمه‌ی مه‌رو شتافت 
  • چونک خود را او بدان حوری نمود  ** مردی او هم‌چنین بر پای بود 
  • با چنان شیری به چالش گشت جفت  ** مردی او مانده بر پای و نخفت 
  • آن بت شیرین‌لقای ماه‌رو  ** در عجب در ماند از مردی او  3890
  • جفت شد با او به شهوت آن زمان  ** متحد گشتند حالی آن دو جان 
  • ز اتصال این دو جان با همدگر  ** می‌رسد از غیبشان جانی دگر 
  • رو نماید از طریق زادنی  ** گر نباشد از علوقش ره‌زنی 
  • هر کجا دو کس به مهری یا به کین  ** جمع آید ثالثی زاید یقین 
  • لیک اندر غیب زاید آن صور  ** چون روی آن سو ببینی در نظر  3895
  • آن نتایج از قرانات تو زاد  ** هین مگرد از هر قرینی زود شاد 
  • منتظر می‌باش آن میقات را  ** صدق دان الحاق ذریات را 
  • کز عمل زاییده‌اند و از علل  ** هر یکی را صورت و نطق و طلل 
  • بانگشان درمی‌رسد زان خوش حجال  ** کای ز ما غافل هلا زوتر تعال 
  • منتظر در غیب جان مرد و زن  ** مول مولت چیست زوتر گام زن  3900
  • راه گم کرد او از آن صبح دروغ  ** چون مگس افتاد اندر دیگ دوغ 
  • پشیمان شدن آن سرلشکر از آن خیانت کی کرد و سوگند دادن او آن کنیزک را کی به خلیفه باز نگوید از آنچ رفت 
  • چند روزی هم بر آن بد بعد از آن  ** شد پشیمان او از آن جرم گران 
  • داد سوگندش کای خورشیدرو  ** با خلیفه زینچ شد رمزی مگو 
  • چون ندید او را خلیفه مست گشت  ** پس ز بام افتاد او را نیز طشت 
  • دید صد چندان که وصفش کرده بود  ** کی بود خود دیده مانند شنود  3905
  • وصف تصویرست بهر چشم هوش  ** صورت آن چشم دان نه زان گوش 
  • کرد مردی از سخن‌دانی سال  ** حق و باطل چیست ای نیکو مقال 
  • گوش را بگرفت و گفت این باطلست  ** چشم حقست و یقینش حاصلست 
  • آن به نسبت باطل آمد پیش این  ** نسبتست اغلب سخنها ای امین 
  • ز آفتاب ار کرد خفاش احتجاب  ** نیست محجوب از خیال آفتاب  3910