English    Türkçe    فارسی   

5
4144-4193

  • اندرین بحث ار خرده ره‌بین بدی  ** فخر رازی رازدان دین بدی 
  • لیک چون من لمن یذق لم یدر بود  ** عقل و تخییلات او حیرت فزود  4145
  • کی شود کشف از تفکر این انا  ** آن انا مکشوف شد بعد از فنا 
  • می‌فتد این عقلها در افتقاد  ** در مغا کی حلول و اتحاد 
  • ای ایاز گشته فانی ز اقتراب  ** هم‌چو اختر در شعاع آفتاب 
  • بلک چون نطفه مبدل تو به تن  ** نه از حلول و اتحادی مفتتن 
  • عفو کن ای عفو در صندوق تو  ** سابق لطفی همه مسبوق تو  4150
  • من کی باشم که بگویم عفو کن  ** ای تو سلطان و خلاصه‌ی امر کن 
  • من کی باشم که بوم من با منت  ** ای گرفته جمله منها دامنت 
  • مجرم دانستن ایاز خود را درین شفاعت‌گری و عذر این جرم خواستن و در آن عذرگویی خود را مجرم دانستن و این شکستگی از شناخت و عظمت شاه خیزد کی انا اعلمکم بالله و اخشیکم لله و قال الله تعالی انما یخشی الله من عباده العلما 
  • من کی آرم رحم خلم آلود را  ** ره نمایم حلم علم‌اندود را 
  • صد هزاران صفع را ارزانیم  ** گر زبون صفعها گردانیم 
  • من چه گویم پیشت اعلامت کنم  ** یا که وا یادت دهم شرط کرم  4155
  • آنچ معلوم تو نبود چیست آن  ** وآنچ یادت نیست کو اندر جهان 
  • ای تو پاک از جهل و علمت پاک از آن  ** که فراموشی کند بر وی نهان 
  • هیچ کس را تو کسی انگاشتی  ** هم‌چو خورشیدش به نور افراشتی 
  • چون کسم کردی اگر لابه کنم  ** مستمع شو لابه‌ام را از کرم 
  • زانک از نقشم چو بیرون برده‌ای  ** آن شفاعت هم تو خود را کرده‌ای  4160
  • چون ز رخت من تهی گشت این وطن  ** تر و خشک خانه نبود آن من 
  • هم دعا از من روان کردی چو آب  ** هم نباتش بخش و دارش مستجاب 
  • هم تو بودی اول آرنده‌ی دعا  ** هم تو باش آخر اجابت را رجا 
  • تا زنم من لاف کان شاه جهان  ** بهر بنده عفو کرد از مجرمان 
  • درد بودم سر به سر من خودپسند  ** کرد شاهم داروی هر دردمند  4165
  • دوزخی بودم پر از شور و شری  ** کرد دست فضل اویم کوثری 
  • هر که را سوزید دوزخ در قود  ** من برویانم دگر بار از جسد 
  • کار کوثر چیست که هر سوخته  ** گردد از وی نابت و اندوخته 
  • قطره قطره او منادی کرم  ** کانچ دوزخ سوخت من باز آورم 
  • هست دوزخ هم‌چو سرمای خزان  ** هست کوثر چون بهار ای گلستان  4170
  • هست دوزخ هم‌چو مرگ و خاک گور  ** هست کوثر بر مثال نفخ صور 
  • ای ز دوزخ سوخته اجسامتان  ** سوی کوثر می‌کشد اکرامتان 
  • چون خلقت الخلق کی یربح علی  ** لطف تو فرمود ای قیوم حی 
  • لالان اربح علیهم جود تست  ** که شود زو جمله ناقصها درست 
  • عفو کن زین بندگان تن‌پرست  ** عفو از دریای عفو اولیترست  4175
  • عفو خلقان هم‌چو جو و هم‌چو سیل  ** هم بدان دریای خود تازند خیل 
  • عفوها هر شب ازین دل‌پاره‌ها  ** چون کبوتر سوی تو آید شها 
  • بازشان وقت سحر پران کنی  ** تا به شب محبوس این ابدان کنی 
  • پر زنان بار دگر در وقت شام  ** می‌پرند از عشق آن ایوان و بام 
  • تا که از تن تار وصلت بسکلند  ** پیش تو آیند کز تو مقبلند  4180
  • پر زنان آمن ز رجع سرنگون  ** در هوا که انا الیه راجعون 
  • بانگ می‌آید تعالوا زان کرم  ** بعد از آن رجعت نماند از حرص و غم 
  • بس غریبیها کشیدیت از جهان  ** قدر من دانسته باشید ای مهان 
  • زیر سایه‌ی این درختم مست ناز  ** هین بیندازید پاها را دراز 
  • پایهای پر عنا از راه دین  ** بر کنار و دست حوران خالدین  4185
  • حوریان گشته مغمز مهربان  ** کز سفر باز آمدند این صوفیان 
  • صوفیان صافیان چون نور خور  ** مدتی افتاده بر خاک و قذر 
  • بی‌اثر پاک از قذر باز آمدند  ** هم‌چو نور خور سوی قرص بلند 
  • این گروه مجرمان هم ای مجید  ** جمله سرهاشان به دیواری رسید 
  • بر خطا و جرم خود واقف شدند  ** گرچه مات کعبتین شه بدند  4190
  • رو به تو کردند اکنون اه‌کنان  ** ای که لطفت مجرمان را ره‌کنان 
  • راه ده آلودگان را العجل  ** در فرات عفو و عین مغتسل 
  • تا که غسل آرند زان جرم دراز  ** در صف پاکان روند اندر نماز