English    Türkçe    فارسی   

5
938-987

  • چند گویی هم‌چو زاغ پر نحوس  ** ای خلیل از بهر چه کشتی خروس 
  • گفت فرمان حکمت فرمان بگو  ** تا مسبح گردم آن را مو به مو 
  • بیان آنک کشتن خلیل علیه‌السلام خروس را اشارت به قمع و قهر کدام صفت بود از صفات مذمومات مهلکان در باطن مرید 
  • شهوتی است او و بس شهوت‌پرست  ** زان شراب زهرناک ژاژ مست  940
  • گرنه بهر نسل بود ای وصی  ** آدم از ننگش بکردی خود خصی 
  • گفت ابلیس لعین دادار را  ** دام زفتی خواهم این اشکار را 
  • زر و سیم و گله‌ی اسپش نمود  ** که بدین تانی خلایق را ربود 
  • گفت شاباش و ترش آویخت لنج  ** شد ترنجیده ترش هم‌چون ترنج 
  • پس زر و گوهر ز معدنهای خوش  ** کرد آن پس‌مانده را حق پیش‌کش  945
  • گیر این دام دگر را ای لعین  ** گفت زین افزون ده ای نعم‌المعین 
  • چرب و شیرین و شرابات ثمین  ** دادش و بس جامه‌ی ابریشمین 
  • گفت یا رب بیش ازین خواهم مدد  ** تا ببندمشان به حبل من مسد 
  • تا که مستانت که نر و پر دلند  ** مردوار آن بندها را بسکلند 
  • تا بدین دام و رسنهای هوا  ** مرد تو گردد ز نامردان جدا  950
  • دام دیگر خواهم ای سلطان تخت  ** دام مردانداز و حیلت‌ساز سخت 
  • خمر و چنگ آورد پیش او نهاد  ** نیم‌خنده زد بدان شد نیم‌شاد 
  • سوی اضلال ازل پیغام کرد  ** که بر آر از قعر بحر فتنه گرد 
  • نی یکی از بندگانت موسی است  ** پرده‌ها در بحر او از گرد بست 
  • آب از هر سو عنان را واکشید  ** از تگ دریا غباری برجهید  955
  • چونک خوبی زنان فا او نمود  ** که ز عقل و صبر مردان می‌فزود 
  • پس زد انگشتک به رقص اندر فتاد  ** که بده زوتر رسیدم در مراد 
  • چون بدید آن چشمهای پرخمار  ** که کند عقل و خرد را بی‌قرار 
  • وآن صفای عارض آن دلبران  ** که بسوزد چون سپند این دل بر آن 
  • رو و خال و ابرو و لب چون عقیق  ** گوییا حق تافت از پرده‌ی رقیق  960
  • دید او آن غنج و برجست سبک  ** چون تجلی حق از پرده‌ی تنک 
  • تفسیر خلقنا الانسان فی احسن تقویم ثم رددناه اسفل سافلین و تفسیر و من نعمره ننکسه فی الخلق 
  • آدم حسن و ملک ساجد شده  ** هم‌چو آدم باز معزول آمده 
  • گفت آوه بعد هستی نیستی  ** گفت جرمت این که افزون زیستی 
  • جبرئیلش می‌کشاند مو کشان  ** که برو زین خلد و از جوق خوشان 
  • گفت بعد از عز این اذلال چیست  ** گفت آن دادست و اینت داوریست  965
  • جبرئیلا سجده می‌کردی به جان  ** چون کنون می‌رانیم تو از جنان 
  • حله می‌پرد ز من در امتحان  ** هم‌چو برگ از نخ در فصل خزان 
  • آن رخی که تاب او بد ماه‌وار  ** شد به پیری هم‌چو پشت سوسمار 
  • وان سر و فرق گش شعشع شده  ** وقت پیری ناخوش و اصلع شده 
  • وان قد صف در نازان چون سنان  ** گشته در پیری دو تا هم‌چون کمان  970
  • رنگ لاله گشته رنگ زعفران  ** زور شیرش گشته چون زهره‌ی زنان 
  • آنک مردی در بغل کردی به فن  ** می‌بگیرندش بغل وقت شدن 
  • این خود آثار غم و پژمردگیست  ** هر یکی زینها رسول مردگیست 
  • تفسیر اسفل سافلین الا الذین آمنوا و عملوا الصالحات فلهم اجر غیر مومنون 
  • لیک گر باشد طبیبش نور حق  ** نیست از پیری و تب نقصان و دق 
  • سستی او هست چون سستی مست  ** که اندر آن سستیش رشک رستمست  975
  • گر بمیرد استخوانش غرق ذوق  ** ذره ذره‌ش در شعاع نور شوق 
  • وآنک آنش نیست باغ بی‌ثمر  ** که خزانش می‌کند زیر و زبر 
  • گل نماند خارها ماند سیاه  ** زرد و بی‌مغز آمده چون تل کاه 
  • تا چه زلت کرد آن باغ ای خدا  ** که ازو این حله‌ها گردد جدا 
  • خویشتن را دید و دید خویشتن  ** زهر قتالست هین ای ممتحن  980
  • شاهدی کز عشق او عالم گریست  ** عالمش می‌راند از خود جرم چیست 
  • جرم آنک زیور عاریه بست  ** کرد دعوی کین حلل ملک منست 
  • واستانیم آن که تا داند یقین  ** خرمن آن ماست خوبان دانه‌چین 
  • تا بداند کان حلل عاریه بود  ** پرتوی بود آن ز خورشید وجود 
  • آن جمال و قدرت و فضل و هنر  ** ز آفتاب حسن کرد این سو سفر  985
  • باز می‌گردند چون استارها  ** نور آن خورشید ازین دیوارها 
  • پرتو خورشید شد وا جایگاه  ** ماند هر دیوار تاریک و سیاه