English    Türkçe    فارسی   

6
1347-1396

  • آن توکل کو خلیلانه ترا  ** وآن کرامت چون کلیمت از کجا 
  • تا نبرد تیغت اسمعیل را  ** تا کنی شه‌راه قعر نیل را 
  • گر سعیدی از مناره اوفتید  ** بادش اندر جامه افتاد و رهید 
  • چون یقینت نیست آن بخت ای حسن  ** تو چرا بر باد دادی خویشتن  1350
  • زین مناره صد هزاران هم‌چو عاد  ** در فتادند و سر و سر باد داد 
  • سرنگون افتادگان را زین منار  ** می‌نگر تو صد هزار اندر هزار 
  • تو رسن‌بازی نمیدانی یقین  ** شکر پاها گوی و می‌رو بر زمین 
  • پر مساز از کاغذ و از که مپر  ** که در آن سودا بسی رفتست سر 
  • گرچه آن صوفی پر آتش شد ز خشم  ** لیک او بر عاقبت انداخت چشم  1355
  • اول صف بر کسی ماندم به کام  ** کو نگیرد دانه بیند بند دام 
  • حبذا دو چشم پایان بین راد  ** که نگه دارند تن را از فساد 
  • آن ز پایان‌دید احمد بود کو  ** دید دوزخ را همین‌جا مو به مو 
  • دید عرش و کرسی و جنات را  ** تا درید او پرده‌ی غفلات را 
  • گر همی‌خواهی سلامت از ضرر  ** چشم ز اول بند و پایان را نگر  1360
  • تا عدمها ار ببینی جمله هست  ** هستها را بنگری محسوس پست 
  • این ببین باری که هر کش عقل هست  ** روز و شب در جست و جوی نیستست 
  • در گدایی طالب جودی که نیست  ** بر دکانها طالب سودی که نیست 
  • در مزارع طالب دخلی که نیست  ** در مغارس طالب نخلی که نیست 
  • در مدارس طالب علمی که نیست  ** در صوامع طالب حلمی که نیست  1365
  • هستها را سوی پس افکنده‌اند  ** نیستها را طالبند و بنده‌اند 
  • زانک کان و مخزن صنع خدا  ** نیست غیر نیستی در انجلا 
  • پیش ازین رمزی بگفتستیم ازین  ** این و آن را تو یکی بین دو مبین 
  • گفته شد که هر صناعت‌گر که رست  ** در صناعت جایگاه نیست جست 
  • جست بنا موضعی ناساخته  ** گشته ویران سقفها انداخته  1370
  • جست سقا کوزای کش آب نیست  ** وان دروگر خانه‌ای کش باب نیست 
  • وقت صید اندر عدم بد حمله‌شان  ** از عدم آنگه گریزان جمله‌شان 
  • چون امیدت لاست زو پرهیز چیست  ** با انیس طمع خود استیز چیست 
  • چون انیس طمع تو آن نیستیست  ** از فنا و نیست این پرهیز چیست 
  • گر انیس لا نه‌ای ای جان به سر  ** در کمین لا چرایی منتظر  1375
  • زانک داری جمله دل برکنده‌ای  ** شست دل در بحر لا افکنده‌ای 
  • پس گریز از چیست زین بحر مراد  ** که بشستت صد هزاران صید داد 
  • از چه نام برگ را کردی تو مرگ  ** جادوی بین که نمودت مرگ برگ 
  • هر دو چشمت بست سحر صنعتش  ** تا که جان را در چه آمد رغبتش 
  • در خیال او ز مکر کردگار  ** جمله صحرا فوق چه زهرست و مار  1380
  • لاجرم چه را پناهی ساختست  ** تا که مرگ او را به چاه انداختست 
  • اینچ گفتم از غلطهات ای عزیز  ** هم برین بشنو دم عطار نیز 
  • قصه‌ی سلطان محمود و غلام هندو 
  • رحمة الله علیه گفته است  ** ذکر شه محمود غازی سفته است 
  • کز غزای هند پیش آن همام  ** در غنیمت اوفتادش یک غلام 
  • پس خلیفه‌ش کرد و بر تختش نشاند  ** بر سپه بگزیدش و فرزند خواند  1385
  • طول و عرض و وصف قصه تو به تو  ** در کلام آن بزرگ دین بجو 
  • حاصل آن کودک برین تخت نضار  ** شسته پهلوی قباد شهریار 
  • گریه کردی اشک می‌راندی بسوز  ** گفت شه او را کای پیروز روز 
  • از چه گریی دولتت شد ناگوار  ** فوق املاکی قرین شهریار 
  • تو برین تخت و وزیران و سپاه  ** پیش تختت صف زده چون نجم و ماه  1390
  • گفت کودک گریه‌ام زانست زار  ** که مرا مادر در آن شهر و دیار 
  • از توم تهدید کردی هر زمان  ** بینمت در دست محمود ارسلان 
  • پس پدر مر مادرم را در جواب  ** جنگ کردی کین چه خشمست و عذاب 
  • می‌نیابی هیچ نفرینی دگر  ** زین چنین نفرین مهلک سهلتر 
  • سخت بی‌رحمی و بس سنگین‌دلی  ** که به صد شمشیر او را قاتلی  1395
  • من ز گفت هر دو حیران گشتمی  ** در دل افتادی مرا بیم و غمی