English    Türkçe    فارسی   

6
1516-1565

  • گر پدر زد مر پسر را و بمرد  ** آن پدر را خون‌بها باید شمرد 
  • زانک او را بهر کار خویش زد  ** خدمت او هست واجب بر ولد 
  • چون معلم زد صبی را شد تلف  ** بر معلم نیست چیزی لا تخف 
  • کان معلم نایب افتاد و امین  ** هر امین را هست حکمش همچنین 
  • نیست واجب خدمت استا برو  ** پس نبود استا به زجرش کارجو  1520
  • ور پدر زد او برای خود زدست  ** لاجرم از خونبها دادن نرست 
  • پس خودی را سر ببر ای ذوالفقار  ** بی‌خودی شو فانیی درویش‌وار 
  • چون شدی بی‌خود هر آنچ تو کنی  ** ما رمیت اذ رمیتی آمنی 
  • آن ضمان بر حق بود نه بر امین  ** هست تفصیلش به فقه اندر مبین 
  • هر دکانی راست سودایی دگر  ** مثنوی دکان فقرست ای پسر  1525
  • در دکان کفشگر چرمست خوب  ** قالب کفش است اگر بینی تو چوب 
  • پیش بزازان قز و ادکن بود  ** بهر گز باشد اگر آهن بود 
  • مثنوی ما دکان وحدتست  ** غیر واحد هرچه بینی آن بتست 
  • بت ستودن بهر دام عامه را  ** هم‌چنان دان کالغرانیق العلی 
  • خواندش در سوره‌ی والنجم زود  ** لیک آن فتنه بد از سوره نبود  1530
  • جمله کفار آن زمان ساجد شدند  ** هم سری بود آنک سر بر در زدند 
  • بعد ازین حرفیست پیچاپیچ و دور  ** با سلیمان باش و دیوان را مشور 
  • هین حدیث صوفی و قاضی بیار  ** وان ستمکار ضعیف زار زار 
  • گفت قاضی ثبت العرش ای پسر  ** تا برو نقشی کنم از خیر و شر 
  • کو زننده کو محل انتقام  ** این خیالی گشته است اندر سقام  1535
  • شرع بهر زندگان و اغنیاست  ** شرع بر اصحاب گورستان کجاست 
  • آن گروهی کز فقیری بی‌سرند  ** صد جهت زان مردگان فانی‌تراند 
  • مرده از یک روست فانی در گزند  ** صوفیان از صد جهت فانی شدند 
  • مرگ یک قتلست و این سیصد هزار  ** هر یکی را خونبهایی بی‌شمار 
  • گرچه کشت این قوم را حق بارها  ** ریخت بهر خونبها انبارها  1540
  • هم‌چو جرجیس‌اند هر یک در سرار  ** کشته گشته زنده گشته شصت بار 
  • کشته از ذوق سنان دادگر  ** می‌بسوزد که بزن زخمی دگر 
  • والله از عشق وجود جان‌پرست  ** کشته بر قتل دوم عاشق‌ترست 
  • گفت قاضی من قضادار حیم  ** حاکم اصحاب گورستان کیم 
  • این به صورت گر نه در گورست پست  ** گورها در دودمانش آمدست  1545
  • بس بدیدی مرده اندر گور تو  ** گور را در مرده بین ای کور تو 
  • گر ز گوری خشت بر تو اوفتاد  ** عاقلان از گور کی خواهند داد 
  • گرد خشم و کینه‌ی مرده مگرد  ** هین مکن با نقش گرمابه نبرد 
  • شکر کن که زنده‌ای بر تو نزد  ** کانک زنده رد کند حق کرد رد 
  • خشم احیا خشم حق و زخم اوست  ** که به حق زنده‌ست آن پاکیزه‌پوست  1550
  • حق بکشت او را و در پاچه‌ش دمید  ** زود قصابانه پوست از وی کشید 
  • نفخ در وی باقی آمد تا مب  ** نفخ حق نبود چو نفخه‌ی آن قصاب 
  • فرق بسیارست بین النفختین  ** این همه زینست و آن سر جمله شین 
  • این حیات از وی برید و شد مضر  ** وان حیات از نفخ حق شد مستمر 
  • این دم آن دم نیست کاید آن به شرح  ** هین بر آ زین قعر چه بالای صرح  1555
  • نیستش بر خر نشاندن مجتهد  ** نقش هیزم را کسی بر خر نهد 
  • بر نشست او نه پشت خر سزد  ** پشت تابوتیش اولیتر سزد 
  • ظلم چه بود وضع غیر موضعش  ** هین مکن در غیر موضع ضایعش 
  • گفت صوفی پس روا داری که او  ** سیلیم زد بی‌قصاص و بی‌تسو 
  • این روا باشد که خر خرسی قلاش  ** صوفیان را صفع اندازد بلاش  1560
  • گفت قاضی تو چه داری بیش و کم  ** گفت دارم در جهان من شش درم 
  • گفت قاضی سه درم تو خرج کن  ** آن سه دیگر را به او ده بی‌سخن 
  • زار و رنجورست و درویش و ضعیف  ** سه درم در بایدش تره و رغیف 
  • بر قفای قاضی افتادش نظر  ** از قفای صوفی آن بد خوب‌تر 
  • راست می‌کرد از پی سیلیش دست  ** که قصاص سیلیم ارزان شدست  1565