English    Türkçe    فارسی   

6
2078-2127

  • شمع حق را پف کنی تو ای عجوز  ** هم تو سوزی هم سرت ای گنده‌پوز 
  • کی شود دریا ز پوز سگ نجس  ** کی شود خورشید از پف منطمس 
  • حکم بر ظاهر اگر هم می‌کنی  ** چیست ظاهرتر بگو زین روشنی  2080
  • جمله ظاهرها به پیش این ظهور  ** باشد اندر غایت نقص و قصور 
  • هر که بر شمع خدا آرد پف او  ** شمع کی میرد بسوزد پوز او 
  • چون تو خفاشان بسی بینند خواب  ** کین جهان ماند یتیم از آفتاب 
  • موجهای تیز دریاهای روح  ** هست صد چندان که بد طوفان نوح 
  • لیک اندر چشم کنعان موی رست  ** نوح و کشتی را بهشت و کوه جست  2085
  • کوه و کنعان را فرو برد آن زمان  ** نیم موجی تا به قعر امتهان 
  • مه فشاند نور و سگ وع وع کند  ** سگ ز نور ماه کی مرتع کند 
  • شب روان و همرهان مه بتگ  ** ترک رفتن کی کنند از بانگ سگ 
  • جزو سوی کل دوان مانند تیر  ** کی کند وقف از پی هر گنده‌پیر 
  • جان شرع و جان تقوی عارفست  ** معرفت محصول زهد سالفست  2090
  • زهد اندر کاشتن کوشیدنست  ** معرفت آن کشت را روییدنست 
  • پس چو تن باشد جهاد و اعتقاد  ** جان این کشتن نباتست و حصاد 
  • امر معروف او و هم معروف اوست  ** کاشف اسرار و هم مکشوف اوست 
  • شاه امروزینه و فردای ماست  ** پوست بنده‌ی مغز نغزش دایماست 
  • چون انا الحق گفت شیخ و پیش برد  ** پس گلوی جمله کوران را فشرد  2095
  • چون انای بنده لا شد از وجود  ** پس چه ماند تو بیندیش ای جحود 
  • گر ترا چشمیست بگشا در نگر  ** بعد لا آخر چه می‌ماند دگر 
  • ای بریده آن لب و حلق و دهان  ** که کند تف سوی مه یا آسمان 
  • تف برویش باز گردد بی شکی  ** تف سوی گردون نیابد مسلکی 
  • تا قیامت تف برو بارد ز رب  ** هم‌چو تبت بر روان بولهب  2100
  • طبل و رایت هست ملک شهریار  ** سگ کسی که خواند او را طبل‌خوار 
  • آسمانها بنده‌ی ماه وی‌اند  ** شرق و مغرب جمله نانخواه وی‌اند 
  • زانک لولاکست بر توقیع او  ** جمله در انعام و در توزیع او 
  • گر نبودی او نیابیدی فلک  ** گردش و نور و مکانی ملک 
  • گر نبودی او نیابیدی به حار  ** هیبت و ماهی و در شاهوار  2105
  • گر نبودی او نیابیدی زمین  ** در درونه گنج و بیرون یاسمین 
  • رزقها هم رزق‌خواران وی‌اند  ** میوه‌ها لب‌خشک باران وی‌اند 
  • هین که معکوس است در امر این گره  ** صدقه‌بخش خویش را صدقه بده 
  • از فقیرستت همه زر و حریر  ** هین غنی راده زکاتی ای فقیر 
  • چون تو ننگی جفت آن مقبول‌روح  ** چون عیال کافر اندر عقد نوح  2110
  • گر نبودی نسبت تو زین سرا  ** پاره‌پاره کردمی این دم ترا 
  • دادمی آن نوح را از تو خلاص  ** تا مشرف گشتمی من در قصاص 
  • لیک با خانه‌ی شهنشاه زمن  ** این چنین گستاخیی ناید ز من 
  • رو دعا کن که سگ این موطنی  ** ورنه اکنون کردمی من کردنی 
  • واگشتن مرید از وثاق شیخ و پرسیدن از مردم و نشان دادن ایشان کی شیخ به فلان بیشه رفته است 
  • بعد از آن پرسان شد او از هر کسی  ** شیخ را می‌جست از هر سو بسی  2115
  • پس کسی گفتش که آن قطب دیار  ** رفت تا هیزم کشد از کوهسار 
  • آن مرید ذوالفقاراندیش تفت  ** در هوای شیخ سوی بیشه رفت 
  • دیو می‌آورد پیش هوش مرد  ** وسوسه تا خفیه گردد مه ز گرد 
  • کین چنین زن را چرا این شیخ دین  ** دارد اندر خانه یار و همنشین 
  • ضد را با ضد ایناس از کجا  ** با امام‌الناس نسناس از کجا  2120
  • باز او لاحول می‌کرد آتشین  ** که اعتراض من برو کفرست و کین 
  • من کی باشم با تصرفهای حق  ** که بر آرد نفس من اشکال و دق 
  • باز نفسش حمله می‌آورد زود  ** زین تعرف در دلش چون کاه دود 
  • که چه نسبت دیو را با جبرئیل  ** که بود با او به صحبت هم مقیل 
  • چون تواند ساخت با آزر خلیل  ** چون تواند ساخت با ره‌زن دلیل  2125
  • یافتن مرید مراد را و ملاقات او با شیخ نزدیک آن بیشه 
  • اندرین بود او که شیخ نامدار  ** زود پیش افتاد بر شیری سوار 
  • شیر غران هیزمش را می‌کشید  ** بر سر هیزم نشسته آن سعید