English    Türkçe    فارسی   

6
2385-2434

  • پر گشاید پیش ازین بر شوق و یاد  ** در هوای جنس خود سوی معاد  2385
  • پر گشاید هر دمی با اشک و آه  ** لیک پریدن ندارد روی و راه 
  • راه شد هر یک پرد مانند باد  ** سوی آن کز یاد آن پر می‌گشاد 
  • آن طرف که بود اشک و آه او  ** چونک فرصت یافت باشد راه او 
  • در تن خود بنگر این اجزای تن  ** از کجاها گرد آمد در بدن 
  • آبی و خاکی و بادی و آتشی  ** عرشی و فرشی و رومی و گشی  2390
  • از امید عود هر یک بسته طرف  ** اندرین کاروانسرا از بیم برف 
  • برف گوناگون جمود هر جماد  ** در شتای بعد آن خورشید داد 
  • چون بتابد تف آن خورشید جشم  ** کوه گردد گاه ریگ و گاه پشم 
  • در گداز آید جمادات گران  ** چون گداز تن به وقت نقل جان 
  • چون رسیدند این سه همره منزلی  ** هدیه‌شان آورد حلوا مقبلی  2395
  • برد حلوا پیش آن هر سه غریب  ** محسنی از مطبخ انی قریب 
  • نان گرم و صحن حلوای عسل  ** برد آنک در ثوابش بود امل 
  • الکیاسه والادب لاهل المدر  ** الضیافه والقری لاهل الوبر 
  • الضیافة للغریب والقری  ** اودع الرحمن فی اهل القری 
  • کل یوم فی القری ضیف حدیث  ** ما له غیر الاله من مغیث  2400
  • کل لیل فی القری وفد جدید  ** ما لهم ثم سوی الله محید 
  • تخمه بودند آن دو بیگانه ز خور  ** بود صایم روز آن مومن مگر 
  • چون نماز شام آن حلوا رسید  ** بود مومن مانده در جوع شدید 
  • آن دو کس گفتند ما از خور پریم  ** امشبش بنهیم و فردایش خوریم 
  • صبر گیریم امشب از خور تن زنیم  ** بهر فردا لوت را پنهان کنیم  2405
  • گفت مومن امشب این خورده شود  ** صبر را بنهیم تا فردا بود 
  • پس بدو گفتند زین حکمت‌گری  ** قصد تو آن است تا تنها خوری 
  • گفت ای یاران نه که ما سه تنیم  ** چون خلاف افتاد تا قسمت کنیم 
  • هرکه خواهد قسم خود بر جان زند  ** هرکه خواهد قسم خود پنهان کند 
  • آن دو گفتندش ز قسمت در گذر  ** گوش کن قسام فی‌النار از خبر  2410
  • گفت قسام آن بود کو خویش را  ** کرد قسمت بر هوا و بر خدا 
  • ملک حق و جمله قسم اوستی  ** قسم دیگر را دهی دوگوستی 
  • این اسد غالب شدی هم بر سگان  ** گر نبودی نوبت آن بدرگان 
  • قصدشان آن کان مسلمان غم خورد  ** شب برو در بی‌نوایی بگذرد 
  • بود مغلوب او به تسلیم و رضا  ** گفت سمعا طاعة اصحابنا  2415
  • پس بخفتند آن شب و برخاستند  ** بامدادان خویش را آراستند 
  • روی شستند و دهان و هر یکی  ** داشت اندر ورد راه و مسلکی 
  • یک زمانی هر کسی آورد رو  ** سوی ورد خویش از حق فضل‌جو 
  • مومن و ترسا جهود و گبر و مغ  ** جمله را رو سوی آن سلطان الغ 
  • بلک سنگ و خاک و کوه و آب را  ** هست واگشت نهانی با خدا  2420
  • این سخن پایان ندارد هر سه یار  ** رو به هم کردند آن دم یاروار 
  • آن یکی گفتا که هر یک خواب خویش  ** آنچ دید او دوش گو آور به پیش 
  • هرکه خوابش بهتر این را او خورد  ** قسم هر مفضول را افضل برد 
  • آنک اندر عقل بالاتر رود  ** خوردن او خوردن جمله بود 
  • فوق آمد جان پر انوار او  ** باقیان را بس بود تیمار او  2425
  • عاقلان را چون بقا آمد ابد  ** پس به معنی این جهان باقی بود 
  • پس جهود آورد آنچ دیده بود  ** تا کجا شب روح او گردیده بود 
  • گفت در ره موسی‌ام آمد به پیش  ** گربه بیند دنبه اندر خواب خویش 
  • در پی موسی شدم تا کوه طور  ** هر سه‌مان گشتیم ناپیدا ز نور 
  • هر سه سایه محو شد زان آفتاب  ** بعد از آن زان نور شد یک فتح باب  2430
  • نور دیگر از دل آن نور رست  ** پس ترقی جست آن ثانیش چست 
  • هم من و هم موسی و هم کوه طور  ** هر سه گم گشتیم زان اشراق نور 
  • بعد از آن دیدم که که سه شاخ شد  ** چونک نور حق درو نفاخ شد 
  • وصف هیبت چون تجلی زد برو  ** می‌سکست از هم همی‌شد سو به سو