English    Türkçe    فارسی   

6
2459-2508

  • لیک عمر هرکه باشد بیشتر  ** این علف اوراست اولی گو بخور 
  • که اکابر را مقدم داشتن  ** آمدست از مصطفی اندر سنن  2460
  • گرچه پیران را درین دور لام  ** در دو موضع پیش می‌دارند عام 
  • یا در آن لوتی که آن سوزان بود  ** یا بر آن پل کز خلل ویران بود 
  • خدمت شیخی بزرگی قایدی  ** عام نارد بی‌قرینه‌ی فاسدی 
  • خیرشان اینست چه بود شرشان  ** قبحشان را باز دان از فرشان 
  • مثل 
  • سوی جامع می‌شد آن یک شهریار  ** خلق را می‌زد نقیب و چوبدار  2465
  • آن یکی را سر شکستی چوب‌زن  ** و آن دگر را بر دریدی پیرهن 
  • در میانه بی‌دلی ده چوب خورد  ** بی‌گناهی که برو از راه برد 
  • خون چکان رو کرد با شاه و بگفت  ** ظلم ظاهر بین چه پرسی از نهفت 
  • خیر تو این است جامع می‌روی  ** تا چه باشد شر و وزرت ای غوی 
  • یک سلامی نشنود پیر از خسی  ** تا نپیچد عاقبت از وی بسی  2470
  • گرگ دریابد ولی را به بود  ** زانک دریابد ولی را نفس بد 
  • زانک گرگ ارچه که بس استمگریست  ** لیکش آن فرهنگ و کید و مکر نیست 
  • ورنه کی اندر فتادی او به دام  ** مکر اندر آدمی باشد تمام 
  • گفت قج با گاو و اشتر ای رفاق  ** چون چنین افتاد ما را اتفاق 
  • هر یکی تاریخ عمر ابدا کنید  ** پیرتر اولیست باقی تن زنید  2475
  • گفت قج مرج من اندر آن عهود  ** با قج قربان اسمعیل بود 
  • گاو گفتا بوده‌ام من سال‌خورد  ** جفت آن گاوی کش آدم جفت کرد 
  • جفت آن گاوم که آدم جد خلق  ** در زراعت بر زمین می‌کرد فلق 
  • چون شنید از گاو و قج اشتر شگفت  ** سر فرود آورد و آن را برگرفت 
  • در هوا بر داشت آن بند قصیل  ** اشتر بختی سبک بی‌قال و قیل  2480
  • که مرا خود حاجت تاریخ نیست  ** کین چنین جسمی و عالی گردنیست 
  • خود همه کس داند ای جان پدر  ** که نباشم از شما من خردتر 
  • داند این را هرکه ز اصحاب نهاست  ** که نهاد من فزون‌تر از شماست 
  • جملگان دانند کین چرخ بلند  ** هست صد چندان که این خاک نژند 
  • کو گشاد رقعه‌های آسمان  ** کو نهاد بقعه‌های خاکدان  2485
  • جواب گفتن مسلمان آنچ دید به یارانش جهود و ترسا و حسرت خوردن ایشان 
  • پس مسلمان گفت ای یاران من  ** پیشم آمد مصطفی سلطان من 
  • پس مرا گفت آن یکی بر طور تاخت  ** با کلیم حق و نرد عشق باخت 
  • وان دگر را عیسی صاحب‌قران  ** برد بر اوج چهارم آسمان 
  • خیز ای پس مانده‌ی دیده ضرر  ** باری آن حلوا و یخنی را بخور 
  • آن هنرمندان پر فن راندند  ** نامه‌ی اقبال و منصب خواندند  2490
  • آن دو فاضل فضل خود در یافتند  ** با ملایک از هنر در بافتند 
  • ای سلیم گول واپس مانده هین  ** بر جه و بر کاسه‌ی حلوا نشین 
  • پس بگفتندش که آنگه تو حریص  ** ای عجیب خوردی ز حلوا و خبیص 
  • گفت چون فرمود آن شاه مطاع  ** من کی بودم تا کنم زان امتناع 
  • تو جهود از امر موسی سر کشی  ** گر بخواند در خوشی یا ناخوشی  2495
  • تو مسیحی هیچ از امر مسیح  ** سر توانی تافت در خیر و قبیح 
  • من ز فخر انبیا سر چون کشم  ** خورده‌ام حلوا و این دم سرخوشم 
  • پس بگفتندش که والله خواب راست  ** تو بدیدی وین به از صد خواب ماست 
  • خواب تو بیداریست ای بو بطر  ** که به بیداری عیانستش اثر 
  • در گذر از فضل و از جهدی و فن  ** کار خدمت دارد و خلق حسن  2500
  • بهر این آوردمان یزدان برون  ** ما خلقت الانس الا یعبدون 
  • سامری را آن هنر چه سود کرد  ** کان فن از باب اللهش مردود کرد 
  • چه کشید از کیمیا قارون ببین  ** که فرو بردش به قعر خود زمین 
  • بوالحکم آخر چه بر بست از هنر  ** سرنگون رفت او ز کفران در سقر 
  • خود هنر آن داد که دید آتش عیان  ** نه کپ دل علی النار الدخان  2505
  • ای دلیلت گنده‌تر پیش لبیب  ** در حقیقت از دلیل آن طبیب 
  • چون دلیلت نیست جز این ای پسر  ** گوه می‌خور در کمیزی می‌نگر 
  • ای دلیل تو مثال آن عصا  ** در کفت دل علی عیب العمی