English    Türkçe    فارسی   

6
2505-2554

  • خود هنر آن داد که دید آتش عیان  ** نه کپ دل علی النار الدخان  2505
  • ای دلیلت گنده‌تر پیش لبیب  ** در حقیقت از دلیل آن طبیب 
  • چون دلیلت نیست جز این ای پسر  ** گوه می‌خور در کمیزی می‌نگر 
  • ای دلیل تو مثال آن عصا  ** در کفت دل علی عیب العمی 
  • غلغل و طاق و طرنب و گیر و دار  ** که نمی‌بینم مرا معذور دار 
  • منادی کردن سید ملک ترمد کی هر کی در سه یا چهار روز به سمرقند رود به فلان مهم خلعت و اسپ و غلام و کنیزک و چندین زر دهم و شنیدن دلقک خبر این منادی در ده و آمدن به اولاقی نزد شاه کی من باری نتوانم رفتن 
  • سید ترمد که آنجا شاه بود  ** مسخره‌ی او دلقک آگاه بود  2510
  • داشت کاری در سمرقند او مهم  ** جست‌الاقی تا شود او مستتم 
  • زد منادی هر که اندر پنج روز  ** آردم زانجا خبر بدهم کنوز 
  • دلقک اندر ده بد و آن را شنید  ** بر نشست و تا بترمد می‌دوید 
  • مرکبی دو اندر آن ره شد سقط  ** از دوانیدن فرس را زان نمط 
  • پس به دیوان در دوید از گرد راه  ** وقت ناهنگام ره جست او به شاه  2515
  • فجفجی در جمله‌ی دیوان فتاد  ** شورشی در وهم آن سلطان فتاد 
  • خاص و عام شهر را دل شد ز دست  ** تا چه تشویش و بلا حادث شدست 
  • یا عدوی قاهری در قصد ماست  ** یا بلایی مهلکی از غیب خاست 
  • که ز ده دلقک به سیران درشت  ** چند اسپی تازی اندر راه کشت 
  • جمع گشته بر سرای شاه خلق  ** تا چرا آمد چنین اشتاب دلق  2520
  • از شتاب او و فحش اجتهاد  ** غلغل و تشویش در ترمد فتاد 
  • آن یکی دو دست بر زانوزنان  ** وآن دگر از وهم واویلی‌کنان 
  • از نفیر و فتنه و خوف نکال  ** هر دلی رفته به صد کوی خیال 
  • هر کسی فالی همی‌زد از قیاس  ** تا چه آتش اوفتاد اندر پلاس 
  • راه جست و راه دادش شاه زود  ** چون زمین بوسید گفتش هی چه بود  2525
  • هرکه می‌پرسید حالی زان ترش  ** دست بر لب می‌نهاد او که خمش 
  • وهم می‌افزود زین فرهنگ او  ** جمله در تشویش گشته دنگ او 
  • کرد اشارت دلق که ای شاه کرم  ** یک‌دمی بگذار تا من دم زنم 
  • تا که باز آید به من عقلم دمی  ** که فتادم در عجایب عالمی 
  • بعد یک ساعت که شه از وهم و ظن  ** تلخ گشتش هم گلو و هم دهن  2530
  • که ندیده بود دلقک را چنین  ** که ازو خوشتر نبودش هم‌نشین 
  • دایما دستان و لاغ افراشتی  ** شاه را او شاد و خندان داشتی 
  • آن چنان خندانش کردی در نشست  ** که گرفتی شه شکم را با دو دست 
  • که ز زور خنده خوی کردی تنش  ** رو در افتادی ز خنده کردنش 
  • باز امروز این چنین زرد و ترش  ** دست بر لب می‌زند کای شه خمش  2535
  • وهم در وهم و خیال اندر خیال  ** شاه را تا خود چه آید از نکال 
  • که دل شه با غم و پرهیز بود  ** زانک خوارمشاه بس خون‌ریز بود 
  • بس شهان آن طرف را کشته بود  ** یا به حیله یا به سطوت آن عنود 
  • این شه ترمد ازو در وهم بود  ** وز فن دلقک خود آن وهمش فزود 
  • گفت زوتر بازگو تا حال چیست  ** این چنین آشوب و شور تو ز کیست  2540
  • گفت من در ده شنیدم آنک شاه  ** زد منادی بر سر هر شاه‌راه 
  • که کسی خواهم که تازد در سه روز  ** تا سمرقند و دهم او را کنوز 
  • من شتابیدم بر تو بهر آن  ** تا بگویم که ندارم آن توان 
  • این چنین چستی نیاید از چو من  ** باری این اومید را بر من متن 
  • گفت شه لعنت برین زودیت باد  ** که دو صد تشویش در شهر اوفتاد  2545
  • از برای این قدر خام‌ریش  ** آتش افکندی درین مرج و حشیش 
  • هم‌چو این خامان با طبل و علم  ** که الاقانیم در فقر و عدم 
  • لاف شیخی در جهان انداخته  ** خویشتن را بایزیدی ساخته 
  • هم ز خود سالک شده واصل شده  ** محفلی واکرده در دعوی‌کده 
  • خانه‌ی داماد پرآشوب و شر  ** قوم دختر را نبوده زین خبر  2550
  • ولوله که کار نیمی راست شد  ** شرطهایی که ز سوی ماست شد 
  • خانه‌ها را روفتیم آراستیم  ** زین هوس سرمست و خوش برخاستیم 
  • زان طرف آمد یکی پیغام نی  ** مرغی آمد این طرف زان بام نی 
  • زین رسالات مزید اندر مزید  ** یک جوابی زان حوالیتان رسید