English    Türkçe    فارسی   

6
2756-2805

  • این دلم هرگز نمی‌گوید دروغ  ** که ز نور عرش دارد دل فروغ 
  • آن دلیل قاطعی بد بر فساد  ** وز قضا آن را نکرد او اعتداد 
  • در گذشت از وی نشانی آن‌چنان  ** که قضا در فلسفه بود آن زمان 
  • این عجب نبود که کور افتد به چاه  ** بوالعجب افتادن بینای راه 
  • این قضا را گونه گون تصریفهاست  ** چشم‌بندش یفعل‌الله ما یشاست  2760
  • هم بداند هم نداند دل فنش  ** موم گردد بهر آن مهر آهنش 
  • گوییی دل گویدی که میل او  ** چون درین شد هرچه افتد باش گو 
  • خویش را زین هم مغفل می‌کند  ** در عقالش جان معقل می‌کند 
  • گر شود مات اندرین آن بوالعلا  ** آن نباشد مات باشد ابتلا 
  • یک بلا از صد بلااش وا خرد  ** یک هبوطش بر معارجها برد  2765
  • خام شوخی که رهانیدش مدام  ** از خمار صد هزاران زشت خام 
  • عاقبت او پخته و استاد شد  ** جست از رق جهان و آزاد شد 
  • از شراب لایزالی گشت مست  ** شد ممیز از خلایق باز رست 
  • ز اعتقاد سست پر تقلیدشان  ** وز خیال دیده‌ی بی‌دیدشان 
  • ای عجب چه فن زند ادراکشان  ** پیش جزر و مد بحر بی‌نشان  2770
  • زان بیابان این عمارت‌ها رسید  ** ملک و شاهی و وزارتها رسید 
  • زان بیابان عدم مشتاق شوق  ** می‌رسند اندر شهادت جوق جوق 
  • کاروان بر کاروان زین بادیه  ** می‌رسد در هر مسا و غادیه 
  • آید و گیرد وثاق ما گرو  ** که رسیدم نوبت ما شد تو رو 
  • چون پسر چشم خرد را بر گشاد  ** زود بابا رخت بر گردون نهاد  2775
  • جاده‌ی شاهست آن زین سو روان  ** وآن از آن سو صادران و واردان 
  • نیک بنگر ما نشسته می‌رویم  ** می‌نبینی قاصد جای نویم 
  • بهر حالی می‌نگیری راس مال  ** بلک از بهر غرض‌ها در مل 
  • پس مسافر این بود ای ره‌پرست  ** که مسیر و روش در مستقبلست 
  • هم‌چنانک از پرده‌ی دل بی‌کلال  ** دم به دم در می‌رسد خیل خیال  2780
  • گر نه تصویرات از یک مغرس‌اند  ** در پی هم سوی دل چون می‌رسند 
  • جوق جوق اسپاه تصویرات ما  ** سوی چشمه‌ی دل شتابان از ظما 
  • جره‌ها پر می‌کنند و می‌روند  ** دایما پیدا و پنهان می‌شوند 
  • فکرها را اختران چرخ دان  ** دایر اندر چرخ دیگر آسمان 
  • سعد دیدی شکر کن ایثار کن  ** نحس دیدی صدقه و استغفار کن  2785
  • ما کییم این را بیا ای شاه من  ** طالعم مقبل کن و چرخی بزن 
  • روح را تابان کن از انوار ماه  ** که ز آسیب ذنب جان شد سیاه 
  • از خیال و وهم و ظن بازش رهان  ** از چه و جور رسن بازش رهان 
  • تا ز دلداری خوب تو دلی  ** پر بر آرد بر پرد ز آب و گلی 
  • ای عزیز مصر و در پیمان درست  ** یوسف مظلوم در زندان تست  2790
  • در خلاص او یکی خوابی ببین  ** زود که الله یحب المحسنین 
  • هفت گاو لاغری پر گزند  ** هفت گاو فربهش را می‌خورند 
  • هفت خوشه‌ی خشک زشت ناپسند  ** سنبلات تازه‌اش را می‌چرند 
  • قحط از مصرش بر آمد ای عزیز  ** هین مباش ای شاه این را مستجیز 
  • یوسفم در حبس تو ای شه نشان  ** هین ز دستان زنانم وا رهان  2795
  • از سوی عرشی که بودم مربط او  ** شهوت مادر فکندم که اهبطوا 
  • پس فتادم زان کمال مستتم  ** از فن زالی به زندان رحم 
  • روح را از عرش آرد در حطیم  ** لاجرم کید زنان باشد عظیم 
  • اول و آخر هبوط من ز زن  ** چونک بودم روح و چون گشتم بدن 
  • بشنو این زاری یوسف در عثار  ** یا بر آن یعقوب بی‌دل رحم آر  2800
  • ناله از اخوان کنم یا از زنان  ** که فکندندم چو آدم از جنان 
  • زان مثال برگ دی پژمرده‌ام  ** کز بهشت وصل گندم خورده‌ام 
  • چون بدیدم لطف و اکرام ترا  ** وآن سلام سلم و پیغام ترا 
  • من سپند از چشم بد کردم پدید  ** در سپندم نیز چشم بد رسید 
  • دافع هر چشم بد از پیش و پس  ** چشم‌های پر خمار تست و بس  2805