English    Türkçe    فارسی   

6
3595-3644

  • بیهده نسبت به جان می‌گویمش  ** نی بنسبت با صنیع محکمش  3595
  • بیان استمداد عارف از سرچشمه‌ی حیات ابدی و مستغنی شدن او از استمداد و اجتذاب از چشمه‌های آبهای بی‌وفا کی علامة ذالک التجافی عن دار الغرور کی آدمی چون بر مددهای آن چشمه‌ها اعتماد کند در طلب چشمه‌ی باقی دایم سست شود کاری ز درون جان تو می‌باید کز عاریه‌ها ترا دری نگشاید یک چشمه‌ی آب از درون خانه به زان جویی که آن ز بیرون آید 
  • حبذا کاریز اصل چیزها  ** فارغت آرد ازین کاریزها 
  • تو ز صد ینبوع شربت می‌کشی  ** هرچه زان صد کم شود کاهد خوشی 
  • چون بجوشید از درون چشمه‌ی سنی  ** ز استراق چشمه‌ها گردی غنی 
  • قرةالعینت چو ز آب و گل بود  ** راتبه‌ی این قره درد دل بود 
  • قلعه را چون آب آید از برون  ** در زمان امن باشد بر فزون  3600
  • چونک دشمن گرد آن حلقه کند  ** تا که اندر خونشان غرقه کند 
  • آب بیرون را ببرند آن سپاه  ** تا نباشد قلعه را زانها پناه 
  • آن زمان یک چاه شوری از درون  ** به ز صد جیحون شیرین از برون 
  • قاطع الاسباب و لشکرهای مرگ  ** هم‌چو دی آید به قطع شاخ و برگ 
  • در جهان نبود مددشان از بهار  ** جز مگر در جان بهار روی یار  3605
  • زان لقب شد خاک را دار الغرور  ** کو کشد پا را سپس یوم العبور 
  • پیش از آن بر راست و بر چپ می‌دوید  ** که بچینم درد تو چیزی نچید 
  • او بگفتی مر ترا وقت غمان  ** دور از تو رنج و ده که در میان 
  • چون سپاه رنج آمد بست دم  ** خود نمی‌گوید ترا من دیده‌ام 
  • حق پی شیطان بدین سان زد مثل  ** که ترا در رزم آرد با حیل  3610
  • که ترا یاری دهم من با توم  ** در خطرها پیش تو من می‌دوم 
  • اسپرت باشم گه تیر خدنگ  ** مخلص تو باشم اندر وقت تنگ 
  • جان فدای تو کنم در انتعاش  ** رستمی شیری هلا مردانه باش 
  • سوی کفرش آورد زین عشوه‌ها  ** آن جوال خدعه و مکر و دها 
  • چون قدم بنهاد در خندق فتاد  ** او به قاهاقاه خنده لب گشاد  3615
  • هی بیا من طمعها دارم ز تو  ** گویدش رو رو که بیزارم ز تو 
  • تو نترسیدی ز عدل کردگار  ** من همی‌ترسم دو دست از من بدار 
  • گفت حق خود او جدا شد از بهی  ** تو بدین تزویرها هم کی رهی 
  • فاعل و مفعول در روز شمار  ** روسیاهند و حریف سنگسار 
  • ره‌زده و ره‌زن یقین در حکم و داد  ** در چه بعدند و در بس المهاد  3620
  • گول را و غول را کو را فریفت  ** از خلاص و فوز می‌باید شکیفت 
  • هم خر و خرگیر اینجا در گلند  ** غافلند این‌جا و آن‌جا آفلند 
  • جز کسانی را که وا گردند از آن  ** در بهار فضل آیند از خزان 
  • توبه آرند و خدا توبه‌پذیر  ** امر او گیرند و او نعم الامیر 
  • چون بر آرند از پشیمانی حنین  ** عرش لرزد از انین المذنبین  3625
  • آن‌چنان لرزد که مادر بر ولد  ** دستشان گیرد به بالا می‌کشد 
  • کای خداتان وا خریده از غرور  ** نک ریاض فضل و نک رب غفور 
  • بعد ازینتان برگ و رزق جاودان  ** از هوای حق بود نه از ناودان 
  • چونک دریا بر وسایط رشک کرد  ** تشنه چون ماهی به ترک مشک کرد 
  • روان شدن شه‌زادگان در ممالک پدر بعد از وداع کردن ایشان شاه را و اعادت کردن شاه وقت وداع وصیت را الی آخره 
  • عزم ره کردند آن هر سه پسر  ** سوی املاک پدر رسم سفر  3630
  • در طواف شهرها و قلعه‌هاش  ** از پی تدبیر دیوان و معاش 
  • دست‌بوس شاه کردند و وداع  ** پس بدیشان گفت آن شاه مطاع 
  • هر کجاتان دل کشد عازم شوید  ** فی امان الله دست افشان روید 
  • غیر آن یک قلعه نامش هش‌ربا  ** تنگ آرد بر کله‌داران قبا 
  • الله الله زان دز ذات الصور  ** دور باشید و بترسید از خطر  3635
  • رو و پشت برجهاش و سقف و پست  ** جمله تمثال و نگار و صورتست 
  • هم‌چو آن حجره‌ی زلیخا پر صور  ** تا کند یوسف بناکامش نظر 
  • چونک یوسف سوی او می‌ننگرید  ** خانه را پر نقش خود کرد آن مکید 
  • تا به هر سو که نگرد آن خوش‌عذار  ** روی او را بیند او بی‌اختیار 
  • بهر دیده‌روشنان یزدان فرد  ** شش جهت را مظهر آیات کرد  3640
  • تا بهر حیوان و نامی که نگزند  ** از ریاض حسن ربانی چرند 
  • بهر این فرمود با آن اسپه او  ** حیث ولیتم فثم وجهه 
  • از قدح‌گر در عطش آبی خورید  ** در درون آب حق را ناظرید 
  • آنک عاشق نیست او در آب در  ** صورت صورت خود بیند ای صاحب‌بصر