English    Türkçe    فارسی   

6
4056-4105

  • طاقت من زین صبوری طاق شد  ** راقعه‌ی من عبرت عشاق شد 
  • من ز جان سیر آمدم اندر فراق  ** زنده بودن در فراق آمد نفاق 
  • چند درد فرقتش بکشد مرا  ** سر ببر تا عشق سر بخشد مرا 
  • دین من از عشق زنده بودنست  ** زندگی زین جان و سر ننگ منست 
  • تیغ هست از جان عاشق گردروب  ** زانک سیف افتاد محاء الذنوب  4060
  • چون غبار تن بشد ماهم بتافت  ** ماه جان من هوای صاف یافت 
  • عمرها بر طبل عشقت ای صنم  ** ان فی متی حیاتی می‌زنم 
  • دعوی مرغابی کردست جان  ** کی ز طوفان بلا دارد فغان 
  • بط را ز اشکستن کشتی چه غم  ** کشتی‌اش بر آب بس باشد قدم 
  • زنده زین دعوی بود جان و تنم  ** من ازین دعوی چگونه تن زنم  4065
  • خواب می‌بینم ولی در خواب نه  ** مدعی هستم ولی کذاب نه 
  • گر مرا صد بار تو گردن زنی  ** هم‌چو شمعم بر فروزم روشنی 
  • آتش ار خرمن بگیرد پیش و پس  ** شب‌روان را خرمن آن ماه بس 
  • کرده یوسف را نهان و مختبی  ** حیلت اخوان ز یعقوب نبی 
  • خفیه کردندش به حیلت‌سازیی  ** کرد آخر پیرهن غمازیی  4070
  • آن دو گفتندش نصیحت در سمر  ** که مکن ز اخطار خود را بی‌خبر 
  • هین منه بر ریش‌های ما نمک  ** هین مخور این زهر بر جلدی و شک 
  • جز به تدبیر یکی شیخی خبیر  ** چون روی چون نبودت قلبی بصیر 
  • وای آن مرغی که ناروییده پر  ** بر پرد بر اوج و افتد در خطر 
  • عقل باشد مرد را بال و پری  ** چون ندارد عقل عقل رهبری  4075
  • یا مظفر یا مظفرجوی باش  ** یا نظرور یا نظرورجوی باش 
  • بی ز مفتاح خرد این قرع باب  ** از هوا باشد نه از روی صواب 
  • عالمی در دام می‌بین از هوا  ** وز جراحت‌های هم‌رنگ دوا 
  • مار استادست بر سینه چو مرگ  ** در دهانش بهر صید اشگرف برگ 
  • در حشایش چون حشیشی او بپاست  ** مرغ پندارد که او شاخ گیاست  4080
  • چون نشیند بهر خور بر روی برگ  ** در فتد اندر دهان مار و مرگ 
  • کرده تمساحی دهان خویش باز  ** گرد دندانهاش کرمان دراز 
  • از بقیه‌ی خور که در دندانش ماند  ** کرم‌ها رویید و بر دندان نشاند 
  • مرغکان بینند کرم و قوت را  ** مرج پندارند آن تابوت را 
  • چون دهان پر شد ز مرغ او ناگهان  ** در کشدشان و فرو بندد دهان  4085
  • این جهان پر ز نقل و پر ز نان  ** چون دهان باز آن تمساح دان 
  • بهر کرم و طعمه ای روزی‌تراش  ** از فن تمساح دهر آمن مباش 
  • روبه افتد پهن اندر زیر خاک  ** بر سر خاکش حبوب مکرناک 
  • تا بیاید زاغ غافل سوی آن  ** پای او گیرد به مکر آن مکردان 
  • صدهزاران مکر در حیوان چو هست  ** چون بود مکر بشر کو مهترست  4090
  • مصحفی در کف چو زین‌العابدین  ** خنجری پر قهر اندر آستین 
  • گویدت خندان کای مولای من  ** در دل او بابلی پر سحر و فن 
  • زهر قاتل صورتش شهدست و شیر  ** هین مرو بی‌صحبت پیر خبیر 
  • جمله لذات هوا مکرست و زرق  ** سوز و تاریکیست گرد نور برق 
  • برق نور کوته و کذب و مجاز  ** گرد او ظلمات و راه تو دراز  4095
  • نه به نورش نامه توانی خواندن  ** نه به منزل اسپ دانی راندن 
  • لیک جرم آنک باشی رهن برق  ** از تو رو اندر کشد انوار شرق 
  • می‌کشاند مکر برقت بی‌دلیل  ** در مفازه‌ی مظلمی شب میل میل 
  • بر که افتی گاه و در جوی اوفتی  ** گه بدین سو گه بدان سوی اوفتی 
  • خود نبینی تو دلیل ای جاه‌جو  ** ور ببینی رو بگردانی ازو  4100
  • که سفر کردم درین ره شصت میل  ** مر مرا گمراه گوید این دلیل 
  • گر نهم من گوش سوی این شگفت  ** ز امر او راهم ز سر باید گرفت 
  • من درین ره عمر خود کردم گرو  ** هرچه بادا باد ای خواجه برو 
  • راه کردی لیک در ظن چو برق  ** عشر آن ره کن پی وحی چو شرق 
  • ظن لایغنی من الحق خوانده‌ای  ** وز چنان برقی ز شرقی مانده‌ای  4105