English    Türkçe    فارسی   

6
4230-4279

  • پیش شاهد باز چون آید دو تن  ** آن یکی کمپیر و دیگر خوش‌ذقن  4230
  • هر دو نان خواهند او زوتر فطیر  ** آرد و کمپیر را گوید که گیر 
  • وآن دگر را که خوشستش قد و خد  ** کی دهد نان بل به تاخیر افکند 
  • گویدش بنشین زمانی بی‌گزند  ** که به خانه نان تازه می‌پزند 
  • چون رسد آن نان گرمش بعد کد  ** گویدش بنشین که حلوا می‌رسد 
  • هم برین فن داردارش می‌کند  ** وز ره پنهان شکارش می‌کند  4235
  • که مرا کاریست با تو یک زمان  ** منتظر می‌باش ای خوب جهان 
  • بی‌مرادی مومنان از نیک و بد  ** تو یقین می‌دان که بهر این بود 
  • رجوع کردن به قصه‌ی آن شخص کی به او گنج نشان دادند به مصر و بیان تضرع او از درویشی به حضرت حق 
  • مرد میراثی چو خورد و شد فقیر  ** آمد اندر یا رب و گریه و نفیر 
  • خود کی کوبد این در رحمت‌نثار  ** که نیابد در اجابت صد بهار 
  • خواب دید او هاتفی گفت او شنید  ** که غنای تو به مصر آید پدید  4240
  • رو به مصر آنجا شود کار تو راست  ** کرد کدیت را قبول او مرتجاست 
  • در فلان موضع یکی گنجی است زفت  ** در پی آن بایدت تا مصر رفت 
  • بی‌درنگی هین ز بغداد ای نژند  ** رو به سوی مصر و منبت‌گاه قند 
  • چون ز بغداد آمد او تا سوی مصر  ** گرم شد پشتش چو دید او روی مصر 
  • بر امید وعده‌ی هاتف که گنج  ** یابد اندر مصر بهر دفع رنج  4245
  • در فلان کوی و فلان موضع دفین  ** هست گنجی سخت نادر بس گزین 
  • لیک نفقه‌ش بیش و کم چیزی نماند  ** خواست دقی بر عوام‌الناس راند 
  • لیک شرم و همتش دامن گرفت  ** خویش را در صبر افشردن گرفت 
  • باز نفسش از مجاعت بر طپید  ** ز انتجاع و خواستن چاره ندید 
  • گفت شب بیرون روم من نرم نرم  ** تا ز ظلمت نایدم در کدیه شرم  4250
  • هم‌چو شبکوکی کنم شب ذکر و بانگ  ** تا رسد از بامهاام نیم دانگ 
  • اندرین اندیشه بیرون شد بکوی  ** واندرین فکرت همی شد سو به سوی 
  • یک زمان مانع همی‌شد شرم و جاه  ** یک زمانی جوع می‌گفتش بخواه 
  • پای پیش و پای پس تا ثلث شب  ** که بخواهم یا بخسپم خشک‌لب 
  • رسیدن آن شخص به مصر و شب بیرون آمدن به کوی از بهر شبکوکی و گدایی و گرفتن عسس او را و مراد اوحاصل شدن از عسس بعد از خوردن زخم بسیار و عسی ان تکرهوا شیا و هو خیر لکم و قوله تعالی سیجعل الله بعد عسر یسرا و قوله علیه‌السلام اشتدی ازمة تنفرجی و جمیع القرآن و الکتب المنزلة فی تقریر هذا 
  • ناگهانی خود عسس او را گرفت  ** مشت و چوبش زد ز صفرا تا شکفت  4255
  • اتفاقا اندر آن شب‌های تار  ** دیده بد مردم ز شب‌دزدان ضرار 
  • بود شب‌های مخوف و منتحس  ** پس به جد می‌جست دزدان را عسس 
  • تا خلیفه گفت که ببرید دست  ** هر که شب گردد وگر خویش منست 
  • بر عسس کرده ملک تهدید و بیم  ** که چرا باشید بر دزدان رحیم 
  • عشوه‌شان را از چه رو باور کنید  ** یا چرا زیشان قبول زر کنید  4260
  • رحم بر دزدان و هر منحوس‌دست  ** بر ضعیفان ضربت و بی‌رحمیست 
  • هین ز رنج خاص مسکل ز انتقام  ** رنج او کم بین ببین تو رنج عام 
  • اصبع ملدوغ بر در دفع شر  ** در تعدی و هلاک تن نگر 
  • اتفاقا اندر آن ایام دزد  ** گشته بود انبوه پخته و خام دزد 
  • در چنین وقتش بدید و سخت زد  ** چوب‌ها و زخمهای بی‌عدد  4265
  • نعره و فریاد زان درویش خاست  ** که مزن تا من بگویم حال راست 
  • گفت اینک دادمت مهلت بگو  ** تا به شب چون آمدی بیرون به کو 
  • تو نه‌ای زینجا غریب و منکری  ** راستی گو تا بچه مکر اندری 
  • اهل دیوان بر عسس طعنه زدند  ** که چرا دزدان کنون انبه شدند 
  • انبهی از تست و از امثال تست  ** وا نما یاران زشتت را نخست  4270
  • ورنه کین جمله را از تو کشم  ** تا شود آمن زر هر محتشم 
  • گفت او از بعد سوگندان پر  ** که نیم من خانه‌سوز و کیسه‌بر 
  • من نه مرد دزدی و بیدادیم  ** من غریب مصرم و بغدادیم 
  • بیان این خبر کی الکذب ریبة والصدق طمانینة 
  • قصه‌ی آن خواب و گنج زر بگفت  ** پس ز صدق او دل آن کس شکفت 
  • بوی صدقش آمد از سوگند او  ** سوز او پیدا شد و اسپند او  4275
  • دل بیارامد به گفتار صواب  ** آنچنان که تشنه آرامد به آب 
  • جز دل محجوب کو را علتیست  ** از نبیش تا غبی تمییز نیست 
  • ورنه آن پیغام کز موضع بود  ** بر زند بر مه شکافیده شود 
  • مه شکافد وان دل محجوب نی  ** زانک مردودست او محبوب نی