English    Türkçe    فارسی   

6
4555-4604

  • زن بر قاضی در آمد با زنان  ** مر زنی را کرد آن زن ترجمان  4555
  • تا بنشناسد ز گفتن قاضیش  ** یاد ناید از بلای ماضیش 
  • هست فتنه غمره‌ی غماز زن  ** لیک آن صدتو شود ز آواز زن 
  • چون نمی‌توانست آوازی فراشت  ** غمزه‌ی تنهای زن سودی نداشت 
  • گفت قاضی رو تو خصمت را بیار  ** تا دهم کار ترا با او قرار 
  • جوحی آمد قاضیش نشناخت زود  ** کو به وقت لقیه در صندوق بود  4560
  • زو شنیده بود آواز از برون  ** در شری و بیع و در نقص و فزون 
  • گفت نفقه‌ی زن چرا ندهی تمام  ** گفت از جان شرع را هستم غلام 
  • لیک اگر میرم ندارم من کفن  ** مفلس این لعبم و شش پنج زن 
  • زین سخن قاضی مگر بشناختش  ** یاد آورد آن دغل وان باختش 
  • گفت آن شش پنج با من باختی  ** پار اندر شش درم انداختی  4565
  • نوبت من رفت امسال آن قمار  ** با دگر کس باز دست از من بدار 
  • از شش و از پنج عارف گشت فرد  ** محترز گشتست زین شش پنج نرد 
  • رست او از پنج حس و شش جهت  ** از ورای آن همه کرد آگهت 
  • شد اشاراتش اشارات ازل  ** جاوز الاوهام طرا و اعتزل 
  • زین چه شش گوشه گر نبود برون  ** چون بر آرد یوسفی را از درون  4570
  • واردی بالای چرخ بی ستن  ** جسم او چون دلو در چه چاره کن 
  • یوسفان چنگال در دلوش زده  ** رسته از چاه و شه مصری شده 
  • دلوهای دیگر از چه آب‌جو  ** دلو او فارغ ز آب اصحاب‌جو 
  • دلوها غواص آب از بهر قوت  ** دلو او قوت و حیات جان حوت 
  • دلوها وابسته‌ی چرخ بلند  ** دلو او در اصبعین زورمند  4575
  • دلو چه و حبل چه و چرخ چی  ** این مثال بس رکیکست ای اچی 
  • از کجا آرم مثالی بی‌شکست  ** کفو آن نه آید و نه آمدست 
  • صد هزاران مرد پنهان در یکی  ** صد کمان و تیر درج ناوکی 
  • ما رمیت اذ رمیتی فتنه‌ای  ** صد هزاران خرمن اندر حفنه‌ای 
  • آفتابی در یکی ذره نهان  ** ناگهان آن ذره بگشاید دهان  4580
  • ذره ذره گردد افلاک و زمین  ** پیش آن خورشید چون جست از کمین 
  • این چنین جانی چه درخورد تنست  ** هین بشو ای تن ازین جان هر دو دست 
  • ای تن گشته وثاق جان بسست  ** چند تاند بحر درمشکی نشست 
  • ای هزاران جبرئیل اندر بشر  ** ای مسیحان نهان در جوف خر 
  • ای هزاران کعبه پنهان در کنیس  ** ای غلط‌انداز عفریت و بلیس  4585
  • سجده‌گاه لامکانی در مکان  ** مر بلیسان را ز تو ویران دکان 
  • که چرا من خدمت این طین کنم  ** صورتی را نم لقب چون دین کنم 
  • نیست صورت چشم را نیکو به مال  ** تا ببینی شعشعه‌ی نور جلال 
  • باز آمدن به شرح قصه‌ی شاه‌زاده و ملازمت او در حضرت شاه 
  • شاه‌زاده پیش شه حیران این  ** هفت گردون دیده در یک مشت طین 
  • هیچ ممکن نه ببحثی لب گشود  ** لیک جان با جان دمی خامش نبود  4590
  • آمده در خاطرش کین بس خفیست  ** این همه معنیست پس صورت ز چیست 
  • صورتی از صورتت بیزار کن  ** خفته‌ای هر خفته را بیدار کن 
  • آن کلامت می‌رهاند از کلام  ** وان سقامت می‌جهاند از سقام 
  • پس سقام عشق جان صحتست  ** رنجهااش حسرت هر راحتست 
  • ای تن اکنون دست خود زین جان بشو  ** ور نمی‌شویی جز این جانی بجو  4595
  • حاصل آن شه نیک او را می‌نواخت  ** او از آن خورشید چون مه می‌گداخت 
  • آن گداز عاشقان باشد نمو  ** هم‌چو مه اندر گدازش تازه‌رو 
  • جمله رنجوران دوا دارند امید  ** نالد این رنجور کم افزون کنید 
  • خوش‌تر از این سم ندیدم شربتی  ** زین مرض خوش‌تر نباشد صحتی 
  • زین گنه بهتر نباشد طاعتی  ** سالها نسبت بدین دم ساعتی  4600
  • مدتی بد پیش این شه زین نسق  ** دل کباب و جان نهاده بر طبق 
  • گفت شه از هر کسی یک سر برید  ** من ز شه هر لحظه قربانم جدید 
  • من فقیرم از زر از سر محتشم  ** صد هزاران سر خلف دارد سرم 
  • با دو پا در عشق نتوان تاختن  ** با یکی سر عشق نتوان باختن