English    Türkçe    فارسی   

6
4820-4869

  • یک گره را بر هوا درهم زدی  ** تا چو خشخاش استخوان ریزان شدی  4820
  • آن سیاست را که لرزید آسمان  ** مثنوی اندر نگنجد شرح آن 
  • گر به طبع این می‌کنی ای باد سرد  ** گرد خط و دایره‌ی آن هود گرد 
  • ای طبیعی فوق طبع این ملک بین  ** یا بیا و محو کن از مصحف این 
  • مقریان را منع کن بندی بنه  ** یا معلم را به مال و سهم ده 
  • عاجزی و خیره کن عجز از کجاست  ** عجز تو تابی از آن روز جزاست  4825
  • عجزها داری تو در پیش ای لجوج  ** وقت شد پنهانیان را نک خروج 
  • خرم آن کین عجز و حیرت قوت اوست  ** در دو عالم خفته اندر ظل دوست 
  • هم در آخر عجز خود را او بدید  ** مرده شد دین عجایز را گزید 
  • چون زلیخا یوسفش بر وی بتافت  ** از عجوزی در جوانی راه یافت 
  • زندگی در مردن و در محنتست  ** آب حیوان در درون ظلمتست  4830
  • رجوع کردن به قصه‌ی پروردن حق تعالی نمرود را بی‌واسطه‌ی مادر و دایه در طفلی 
  • حاصل آن روضه چو باغ عارفان  ** از سموم صرصر آمد در امان 
  • یک پلنگی طفلکان نو زاده بود  ** گفتم او را شیر ده طاعت نمود 
  • پس بدادش شیر و خدمتهاش کرد  ** تا که بالغ گشت و زفت و شیرمرد 
  • چون فطامش شد بگفتم با پری  ** تا در آموزید نطق و داوری 
  • پرورش دادم مر او را زان چمن  ** کی بگفت اندر بگنجد فن من  4835
  • داده من ایوب را مهر پدر  ** بهر مهمانی کرمان بی‌ضرر 
  • داده کرمان را برو مهر ولد  ** بر پدر من اینت قدرت اینت ید 
  • مادران را داب من آموختم  ** چون بود لطفی که من افروختم 
  • صد عنایت کردم و صد رابطه  ** تا ببیند لطف من بی‌واسطه 
  • تا نباشد از سبب در کش‌مکش  ** تا بود هر استعانت از منش  4840
  • ورنه تا خود هیچ عذری نبودش  ** شکوتی نبود ز هر یار بدش 
  • این حضانه دید با صد رابطه  ** که بپروردم ورا بی‌واسطه 
  • شکر او آن بود ای بنده‌ی جلیل  ** که شد او نمرود و سوزنده‌ی خلیل 
  • هم‌چنان کین شاه‌زاده شکر شاه  ** کرد استکبار و استکثار جاه 
  • که چرا من تابع غیری شوم  ** چونک صاحب ملک و اقبال نوم  4845
  • لطف‌های شه که ذکر آن گذشت  ** از تجبر بر دلش پوشیده گشت 
  • هم‌چنان نمرود آن الطاف را  ** زیر پا بنهاد از جهل و عمی 
  • این زمان کافر شد و ره می‌زند  ** کبر و دعوی خدایی می‌کند 
  • رفته سوی آسمان با جلال  ** با سه کرکس تا کند با من قتال 
  • صد هزاران طفل بی‌تلویم را  ** کشته تا یابد وی ابراهیم را  4850
  • که منجم گفته کاندر حکم سال  ** زاد خواهد دشمنی بهر قتال 
  • هین بکن در دفع آن خصم احتیاط  ** هر که می‌زایید می‌کشت از خباط 
  • کوری او رست طفل وحی کش  ** ماند خون‌های دگر در گردنش 
  • از پدر یابید آن ملک ای عجب  ** تا غرورش داد ظلمات نسب 
  • دیگران را گر ام و اب شد حجاب  ** او ز ما یابید گوهرها به جیب  4855
  • گرگ درنده‌ست نفس بد یقین  ** چه بهانه می‌نهی بر هر قرین 
  • در ضلالت هست صد کل را کله  ** نفس زشت کفرناک پر سفه 
  • زین سبب می‌گویم این بنده‌ی فقیر  ** سلسله از گردن سگ برمگیر 
  • گر معلم گشت این سگ هم سگست  ** باش ذلت نفسه کو بدرگست 
  • فرض می‌آری به جا گر طایفی  ** بر سهیلی چون ادیم طایفی  4860
  • تا سهیلت وا خرد از شر پوست  ** تا شوی چون موزه‌ای هم‌پای دوست 
  • جمله قرآن شرح خبث نفس‌هاست  ** بنگر اندر مصحف آن چشمت کجاست 
  • ذکر نفس عادیان کالت بیافت  ** در قتال انبیا مو می‌شکافت 
  • قرن قرن از شوم نفس بی‌ادب  ** ناگهان اندر جهان می‌زد لهب 
  • رجوع کردن بدان قصه کی شاه‌زاده بدان طغیان زخم خورد از خاطر شاه پیش از استکمال فضایل دیگر از دنیا برفت 
  • قصه کوته کن که رای نفس کور  ** برد او را بعد سالی سوی گور  4865
  • شاه چون از محو شد سوی وجود  ** چشم مریخیش آن خون کرده بود 
  • چون به ترکش بنگرید آن بی‌نظیر  ** دید کم از ترکشش یک چوبه تیر 
  • گفت کو آن تیر و از حق باز جست  ** گفت که اندر حلق او کز تیر تست 
  • عفو کرد آن شاه دریادل ولی  ** آمده بد تیر اه بر مقتلی